خطبهٔ در نعت و توحید خدای
کرده بود انشا بزرگی رهنمای
سجع بود آن خطبه رنجی برده بود
پیش شیخ کرکان آورده بود
چون بخواند آن خطبه را در پیش او
خواست تحسین طبع دوراندیش او
شیخ گفتا بر دلم صد غم نهاد
آن دل بیکار کاین برهم نهاد
هر که دل زنده ست در سودای دین
نبودش بی هیچ شک پروای این
یک نشان مرد بیکار این بود
شغل مشغولان پندار این بود
مرد را آن خطبه بر دل سرد شد
خجلتش آورد و رویش زرد شد
حال من با این کتاب اینست و بس
حجت بیکاری دینست و بس
چند گوی آخر ای دل تن بزن
نفس را خاموش کن گردن بزن
چند شعر چون شکر گوئی تو خوش
همچو بادامی زفان در کام کش
پنبه را یکبارگی برکش ز گوش
در دهن نه محکم و بنشین خموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.