گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

بر سر خاکی زنی خوش میگریست

گفت مجنونیش کاین گریه زچیست

گفت چشمم تر دلم غمناک ماند

زین جوان من که زیر خاک ماند

گفت تو در خاکی او در خاک نیست

کو کنون جز نور جان پاک نیست

تا که در تن بود جایش خاک بود

چون بمرد از خاک رست و پاک بود

گرچه تن را نیست قدری پیش دوست

یوسف جان در حریم خاص اوست

چون بغایت بود رتبت روح را

کردتنبیه از پی او نوح را