گنجور

 
عطار

آب بسیار آن یکی در شیر کرد

حق تعالی گاو را تقدیر کرد

چون بیامد سر بسوی آب برد

تا که دم زد گاو را سیلاب برد

هرچه او صد باره گرد آورده بود

جمله در یکبار آبش برده بود

آب چون بر شیر بیش از پیش کرد

جمع کرد و گاه را در پیش کرد

هرکه او یکدم ز مرگ اندیشه داشت

چون تواند ظلم کردن پیشه داشت

چون براندیشم ز مردن گاه گاه

عالمم بر چشم میگردد سیاه

لیک وقتی هست کز شادی مرگ

پای میکوبم ز سر سبزی چو برگ

زانکه میدانم که آخر جان پاک

باز خواهد رست از زندان خاک

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode