بر سر گوری مگر بهلول خفت
همچنان خفته از آنجا مینرفت
آن یکی گفتش که برخیز ای پسر
چند خواهی خفت اینجا بی خبر
گفت بهلولش که من آنگه روم
کاین همه سوگند از وی بشنوم
گفت چه سوگند با من باز گوی
گفت شد این مرده با من راز گوی
میخورد سوگند و میگوید براز
من نخواهم کرد خاک از خویش باز
تا همه خلق جهان را تن به تن
در نخوابانم بخون چون خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، بهلول در گوری به خواب رفته است و کسی او را بیدار میکند. بهلول پاسخ میدهد که تا زمانی که رازهایی را که مرده با او گفته، بشنود، از خواب بیدار نخواهد شد. او میگوید که مرده به او سوگند خورده است و تا زمانی که این رازها را به او بگوید، حاضر به واکاوی نیست. بهلول در نهایت بیان میکند که نمیخواهد از خواب برود تا تمام انسانها را در خاک خواب کند. این شعر به عمق افکار و احساسات بهلول و همچنین راز و طنز زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بر روی خاکی که یک فرد فوت شده خوابیده بود، بهلول نیز خوابیده بود و او هیچ وقت آنجا را ترک نمیکرد.
هوش مصنوعی: یکی به جوانی گفت: بلند شو، پسر! چه مدت میخواهی در اینجا خواب آلود و بیخبر بمانی؟
هوش مصنوعی: بهلول به او گفت: من زمانی خواهم رفت که این همه سوگندهایی که از او میشنوم را بشنوم.
هوش مصنوعی: میپرسد که چه قسمی با من بگو، و سپس اضافه میکند که این مرده چیزی را با من در میان گذاشته است.
هوش مصنوعی: او به شدت سوگند میخورد و میگوید که هرگز راضی نخواهد شد که از خاک خود، یعنی سرزمین و خانوادهاش، دور شود.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که همه مردم جهان را در خواب ابدی نگذارم، آرام نمیگیرم و نمیگذارم خودم نیز از خواب بیدار شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.