سالک دل مردهٔ درمان طلب
پیش روح اللّه آمد جان به لب
گفت ای روح مجرد ذات تو
زندگی در زندگی آیات تو
تا ابد فتح و فتوح مطلقی
از قدم تا فرق روح مطلقی
پرتو خورشید عکس جان تست
آب حیوان دست شوئی زآن تست
ای ورای جسم وجوهر جای تو
در طهارت نیست کس بالای تو
چون دم رحمن مسلم آمدت
مهر همبر صبح همدم آمدت
صبغة اللّه از درون می آوری
وز خم وحدت برون می آوری
صبغةاللّه را بخود ره دادهای
زآنکه ابرص نور اکمه دادهای
گرچه رنگت را رکوعی بایدم
برنخواهم گشت بوئی بایدم
عالم جانی تو جانی ده مرا
گر سگی ام استخوانی ده مرا
من بسوزم ز آرزوی زندگی
چون تو داری زندگی وبندگی
آمدم تا بندهٔ خاصم کنی
زندهٔ یک ذره اخلاصم کنی
عیسی مریم دمی بر کار کرد
مست ره را از دمی هشیار کرد
گفت از هستی طهارت بایدت
ور خرابی صد عمارت بایدت
پاک گرد از هستی ذات و صفات
تا بیابی هم طهارت هم نجات
زآنکه گر یک ذره هستی در رهست
در حقیقت بت پرستی در رهست
گر ز جان خود فنا باید ترا
نور جان مصطفی باید ترا
تا زنور جان او سلطان شوی
تا ابد شایستهٔ عرفان شوی
من که او را یک مبشر آمدم
در بشارت هم مقصر آمدم
بر در او رو بشارت این بَسَت
خاک او گشتی طهارت این بَسَت
سالک آمد پیش پیر کاینات
قصهٔ برگفت سر تا سر حیات
پیر گفتش هست عیسی را بحق
در کرم در لطف ودرپاکی سبق
زهر را از صدق خود تریاک دید
هرچه دید از پاکی خود پاک دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.