گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

بود آن دیوانهٔ در اضطرار

در مناجاتی شبی میگفت زار

کای خدا از تو نخواهم هیچ من

یا دهی یا ندهیم بشنو سخن

سخت در خود مانده ام جان در خطر

تا که از من این چه دادی واببر

این وجودم را که داری در زحیر

مینخواهم هیچ میگویم بگیر

هرچه از دیوانه آید در وجود

عفو فرمایند از دیوان جود

گرچه نبود نیک بپذیرند ازو

پس بچیزی نیک بر گیرند ازو

هر بد او را مراعاتی کنند

از نکو وجهی مکافاتی کنند