عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۹ شمع آمد و گفت: چند باشم سرکش بر پای بمانده به که تا سوزم خوش چون هر نفس از کشتن خویش اندیشم بیرون شود از پای به فرقم آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شمع آمد و از سرکشی خود پرسید که آیا بهتر است خاموش بماند یا تا زمانی که بسوزد، به ایستادن ادامه دهد. او اندیشید که هر لحظه با فکر به کشتن خود، آتش را از پایش به سمت سرش میفرستد.
هوش مصنوعی: شمع گفت: چقدر میخواهم سرکشم و بر روی پای خود بایستم، بهتر است که بسوزم و لذت ببرم.
هوش مصنوعی: هر بار که به فکر کشتن خود میافتم، احساس میکنم که آتش بر سرم شعلهور میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا در نزنی به هرچه داری آتش
هرگز نشود حقیقت حال تو خوش
اندر یک دل دو دوستی ناید خوش
ما را خواهی خطی به عالم درکش
یک تیر بنام من ز ترکش برکش
وآنگه بکمان عشق سخت اندرکش
گر هیچ نشانه خواهی اینکه دل و جان
از تو زدنی سخت و ز من آهی خوش
این آتش عشق تو خوش است ای دلکش
هرگز دیدی آتش سوزندهٔ خوش
تا از من می جهی چو دود از آتش
چون دود بر آتشم من ای دلبر کش
با آن رخ دلفروز و زلف سرکش
خوش نیستی ای چو جهان ناخوش و خوش
ای دل به سفر چرا نبندی مفرش
کاندر حضرت عیش نمی باشد خوش
چون آهن آب داده اندر آتش
نرمی میکن دلا و سختی می کش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.