گنجور

 
عطار

گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز

گفتا: تو خبر نداری از پردهٔ راز

چون نگدازد کسی که او را همه شب

بر سر دو موکل بود از آتش و گاز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode