گنجور

 
عطار

چون نیست رهی به هیچ سوئی کس را

جز خون خوردن نماند رویی کس را

هر کس گوید که کردم آن دریا نوش

خود تر نشد از وی سر مویی کس را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode