بخش ۵۸ - حکایت بر سبیل تمثیل در آنکه اقتدا به پیری باید نمودن و در دو عالم دستگیری داشتن
بود در ملک بخارا عابدی
داشت دایم جا به کنج مسجدی
او بزرگ عالمان ملک بود
بود دایم در رکوع و در سجود
از بخارا مثل او کس برنخاست
پیش ارباب یقین از اولیاست
زاهدی مشهور بُد اندر جهان
نام آن شه ابن فضل آمد بدان
در هدایت او امام عصر بود
عالمی بر آستانش چهره سود
او مرید بیحد واندازه داشت
تخم معنی در همه دلها بکاشت
او مریدی داشت از خاصان خود
داشت در بزّازی او دکّان خود
بود محرم پیش آن مرد خدا
در محلّ خوف و هنگام رجا
یک پسر بود از جهان بزّاز را
که باو کردی دکان خود رها
از قضا را اوفتادش حادثه
بود در ماه صیام آن واقعه
ناگه او را دیو شهوت راه زد
گشت ظاهر زان پسر یک فعل بد
دید او را ناگهان یک مهتری
در میان کار بد با دختری
شحنهاش بگرفت و کردش سینه ریش
گشت آخر دمّل دیرینه ریش
چون پدر بشنید آن صوت و صدا
گفت این دردم ندارد خود دوا
رفت پیش آن بزرگ دین و گفت
این سخن را از تو چون سازم نهفت
این چنین حالی به پیشم آمده
خنجری بر جان ریشم آمده
خانهٔ من شد خراب و دل کباب
کشته خواهد شد پسر برگو جواب
خود بزرگ دین برفت از حال خویش
گفت پورت را چه آمد خود به بیش
این چه حالت بود و این سودا چه بود
برسر آتش برفت او خود چو دود
چارهٔ درد دلم رااین زمان
رحم کن بر این فقیر ناتوان
از کرم بفرست و کن او را خلاص
زآنکه حکمت هست برهر عام وخاص
شیخ گفتا کس روان سازم ولیک
هیچکس را در زنا کس گفته نیک؟
این حکایت خود نمیآید زمن
زانکه خود از شرع دور است این سخن
در زنا باشد شفاعت نانکو
من نخواهم این شفاعت را از او
رفت آن بزّاز چون شد ناامید
کاغذی آورد پیش آن وحید
گفت پس بنویس با مالک سلام
زآنکه باشد جمله را آنجا مقام
وآنگهی بنویس کو خود زان ماست
گر شفاعت میکنی او را رواست
تو مسوزانش به دوزخ هر زمان
دار او را از عذاب اندر امان
گفت آن عابد چه میگوئی بمن
دان که بس از عقل دور است این سخن
مالک دوزخ بود از پیش حق
کی توانم داد او را من سبق
کی توانم کرد من حکمی چنین
زانکه اودارد درونی آتشین
هر کرا خواهد بسوزد دم بدم
زانکه او حاکم بود بر بیش و کم
خواجه پس گفتا خود انصافم بده
زانکه هستی عابد و بر خلق مه
صحبت من با تو از بهر خداست
در دو عالم زان امید من رواست
اندر این دنیا چنین بیحاصلی
واندر آن عالم نباشد واصلی
چون نیائی تو بدنیایم بکار
پس مرا زین پس بکار خود گذار
حال واوقاتم در این دنیا خراب
واندر آن دنیا همه بینم عذاب
چون در ایندنیا چنین تو مفلسی
تو بعقبی کی بفریادم رسی
یک زمانی آن بزرگ با وفا
سر به پیش افکند و گفت ای بینوا
راست میگوید به پیشم این سخن
حقّ نعمت دارد و حقّ کهن
خدمتم را او ز روی صدق کرد
رُفت از راهم همه خاشاک و گرد
در طریق عارفان نبود چنین
کو بماند در چنین محنت حزین
پس روان برخاست آن دانای وقت
رفت پیش حاکم و دارای وقت
گفت جرمش را ببخش ای نیکرای
تو گذار این داوری را با خدای
گفت ای کرده سپهرت خاکبوس
ای بر ایوان شریعت برده کوس
من ببخشیدم همه جرمش بتو
زآنکه او دارد به پیشت آبرو
لیک در شرع این کجا باشد روا
که چنین ظلمی شود خود بر ملا
گفت قاضی را بخوان و کن روان
تا رضا بستاند ازدختر عیان
پس پسر را پیشش آرند از صلاح
تا ببندد هر دو را با هم نکاح
رفت قاضی وز دختر آن شنید
روز آن بزاز شد چون روز عید
آن پسر را کرد قاضی بافلاح
بست قاضی هر دو را با هم نکاح
هر که او در راه حق باشد نکو
این مددها لاجرم آید ز او
هر که دارد در میان خلق راه
خاطر درویش را دارد نگاه
هر که دارد بر تو حقّ خدمتی
ناتوان مگذارش اندر محنتی
هر که دارد با تو حقّ معرفت
باش با او در طریقت هم صفت
هر که دارد بر تو حق یک سلام
رو بده تو مر ورا ز انعام عام
هر که دارد بر تو حقّ نان و آب
خود بده او را خبر ای باصواب
هر که دارد بر تو حق معرفت
هست اودر هردو عالم نیک بخت
هر که خدمت پیش مولا میکند
بهر نفع دین و دنیا میکند
هر که او از دین و دنیا غافل است
خدمت او لاجرم بیحاصل است
خدمت آن کن که آزادت کند
راه آنکس رو که او شادت کند
هر که در دنیا و دین مفلس بود
هیچ عاقل کی به دنبالش رود
ای پسر ده باطن خود را صفا
هرچه میجوئی بجو از مصطفی
تو زآل مصطفی همّت طلب
تا دهندت هر دو عالم بی سبب
حبّ آل مصطفی در دل بگیر
تا بگردی در دو عالم تو امیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در قلمرو بخارا عابدی بزرگ به نام ابن فضل وجود داشت که عالمان و زاهدان او را میشناختند. او همیشه در عبادت و بندگی خدا غرق بود و مریدان بسیاری داشت. یکی از مریدان او، یک بزاز بود که پسرش در ایام رمضان دچار حادثهای بد شد و به گناهی افتاد. پدر، از نگرانی و درد این موضوع نزد آن عابد رفت و خواست که به پسرش کمک کند.
عابد به او گفت که شفاعت در گناه زنا ممکن نیست و نمیتواند او را نجات دهد. بزاز در ناامیدی به نوشتن نامهای به مالک جهنم پرداخت و درخواست کمک کرد. عابد تصمیم میگیرد به حاکم مراجعه کند تا پسر را ببخشد. در نهایت، قاضی با در نظر گرفتن آبروی پسر و خانوادهاش، نزد دختر بزاز برای برقراری نکاح میرود و شرایط را حل میکند.
نتیجه این داستان بیانی است از اهمیت دوستی و محبت در خدمت به دیگران و این که هر کسی در راه حق گام بردارد، در نهایت به نجات و رستگاری خواهد رسید. داستان به اهمیت ارتباط با عالمان و اخلاق نیکو تأکید میکند و بیان میکند که خدمت به دین و انسانها، باید با نیت خالص و از روی محبت باشد.
هوش مصنوعی: در بخارا عابدی بود که همیشه در گوشهای از مسجد مینشست و عبادت میکرد.
هوش مصنوعی: او بزرگترین عالم در دیار خود بود و همیشه در حالت عبادت، یعنی در رکوع و سجود، به سر میبرد.
هوش مصنوعی: از بخارا کسی به اندازه او برخاسته نیست؛ او پیش اهل یقین و اولیای الهی مقام والایی دارد.
هوش مصنوعی: زاهدی معروف در دنیا وجود داشت که نامش ابن فضل بود.
هوش مصنوعی: در راهنمایی او، امام زمان نقش مهمی دارد و بسیاری از دانشمندان و اهل علم، با احترام به او مراجعه میکنند.
هوش مصنوعی: او شاگردان بسیار زیادی داشت و معانی خود را در دلهای همه افراد پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: او یک مرید ویژه داشت که در کسب و کار پوشاک، مغازهای بهخصوص خودش را داشت.
هوش مصنوعی: در آن زمان که انسانها برای ترس و امید به حضور آن مرد خدا رجوع میکردند، او تنها و تنها منبع آرامش و پناه بود.
هوش مصنوعی: یک پسر بود که از دنیای بافندگان، به او دکانش را واگذار کرده بودند و او آن را رها کرد.
هوش مصنوعی: در روزهای ماه رمضان، پیشامدی ناگوار برای او پیش آمد.
هوش مصنوعی: ناگهان هوس شهوانی او را فریب داد و در نتیجه، آن پسر مرتکب یک عمل ناپسند شد.
هوش مصنوعی: ناگهان مردی را دید که در حال انجام کار نادرستی با دختری بود.
هوش مصنوعی: شخصی که با شجاعت و استقامت در برابر مشکلات ایستادگی کرده، در نهایت تحت تاثیر فشارهای زندگی قرار میگیرد و به این نتیجه میرسد که باید به واقعیتهای تلخ خود توجه کند.
هوش مصنوعی: وقتی پدر صدای آن درد را شنید، گفت که این درد برای من نیست و خودم درمانش را دارم.
هوش مصنوعی: او به آن بزرگ دین رفت و گفت: چگونه میتوانم این حرف را از تو پنهان کنم؟
هوش مصنوعی: این احساس عجیبی که دارم، مثل خنجر بر جانم نشسته و مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: خانهٔ من ویران شده و دل من پر از غم و آتش است، اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، پسر، بگو چه کنم؟
هوش مصنوعی: خود بزرگدین در حالتی قرار دارد که از حالت طبیعیاش خارج شده است و از خود میپرسد که چه بر سر خود و وضعیتش آمده است.
هوش مصنوعی: این چه حالتی است و این افسردگی چه حسی داشت که او مانند دودی از روی آتش ناپدید شد؟
هوش مصنوعی: لطفاً بر این فرد ناتوان و رنجدیده رحم کن و راهی برای درمان درد دلش پیدا کن.
هوش مصنوعی: از لطف خودت به او کمک کن و او را از مشکلاتش رهایی بخش، زیرا حکمت و دانایی برای همه، چه عموم و چه خاص، وجود دارد.
هوش مصنوعی: شیخ گفت کسی را به حالت خوب نمیرسانم، اما هیچکس را در زنا به نیکی نگفتهاند؟
هوش مصنوعی: این ماجرا را من از خود نمیگویم، زیرا این سخن با اصول دینی و شرع فاصله دارد.
هوش مصنوعی: در زنا، کمک کردن به او را نمیخواهم و از چنین کمکی بیزارم.
هوش مصنوعی: بزّاز که فروشنده پارچه است، وقتی ناامید شد، یک ورق کاغذی را پیش آن شخص بینظیر (وحید) آورد.
هوش مصنوعی: پس گفت بنویس سلامی برای مالک، زیرا همه در آنجا جایگاه دارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی خودش از ما باشد، در شفاعت او مشکلی وجود ندارد و این کار صحیح است.
هوش مصنوعی: تو هرگز او را در آتش عذاب نگذار و همیشه از آزار و رنج در امانش نگهدار.
هوش مصنوعی: عابد گفت: "به من بگو، این حرفی که میزنی خیلی از عقل و منطق دور است."
هوش مصنوعی: من که مالک دوزخ را از زمان خدا میشناسم، چگونه میتوانم او را از خودم جلوتر قرار دهم؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم چنین حکمی را صادر کنم، حال آنکه درون او آتشی سوزان وجود دارد؟
هوش مصنوعی: هر کس که بخواهد نابود شود، در هر لحظه دلیلی برای سوختن و از بین رفتن خواهد داشت، زیرا او بر تمام چیزهای کم و زیاد مسلط است.
هوش مصنوعی: خدمتکار گفت: خودت انصاف بده، چون تو عابد هستی و بر مردم مهربانی.
هوش مصنوعی: من با تو فقط به خاطر خدا صحبت میکنم و در زندگی این امید را دارم که سخنانم مورد قبول واقع شود.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیزی نتیجهای ارزشمند ندارد و در آن جهان دیگر، هیچ چیزی بیفایده نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی تو به دنیای من وارد میشوی، باید به من کمک کنی، اما از این پس خودت به کارهایت بپرداز.
هوش مصنوعی: وضعیت من در این دنیا خراب است و در آن دنیا هم تنها عذاب را میبینم.
هوش مصنوعی: وقتی در آینده به این حال و روز دچار شدی، در قیامت چه کسی به فریادت میرسد؟
هوش مصنوعی: روزی آن فرد بزرگوار و وفادار، سرش را پایین انداخت و با نگاهی به فردی بیقدر و غمگین گفت: ای مسکین.
هوش مصنوعی: این گفتار درست است و نعمت و ارزشی که دارد، از قدیم وجود داشته است.
هوش مصنوعی: او با صداقتی که داشت، به من کمک کرد و در نتیجه همه موانع و مشکلات از سر راهم کنار رفتند.
هوش مصنوعی: هیچ عارفی پیدا نمیشود که در چنین دلدردی و رنجی باقی بماند.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی که با دانش و درک بالایی برخوردار است، از جایی که بود برخاست و به سوی حاکم و صاحب قدرت رفت.
هوش مصنوعی: گفت: ای نیکوای، جرم او را ببخش و این قضاوت را به خدا واگذار کن.
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که آسمان را سجده میکنی و با افتخار به عبادت مشغولی، تو کسی هستی که صدای دین را به گوشها میرسانی.
هوش مصنوعی: من به خاطر اعتبار و آبروی او، تمام خطاهایش را نادیده گرفتم.
هوش مصنوعی: اما در شریعت، این کار کجا جایز است که چنین ظلمی به خودی خود آشکار شود؟
هوش مصنوعی: قاضی را صدا کن و او را به آرامش دعوت کن تا رضایت از دختر نمایان بگیرد.
هوش مصنوعی: سپس پسر را نزد او میآورند تا از درستی و صلاح ازدواج با همدیگر مطمئن شود و با هم عقد ازدواج بکند.
هوش مصنوعی: قاضی از دختر، آن خبری را شنید که موجب شگفتیاش شد و احساس خوشحالی او مانند روز عید گردید.
هوش مصنوعی: پسری را برای قضاوت انتخاب کردند و او با موفقیت کار خود را انجام داد. سپس قاضی این دو نفر را به هم ازدواج داد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر درست و حق قرار داشته باشد، به طور حتم از یاریها و کمکهای خوب برخوردار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در بین مردم حضور دارد، باید به یاد و احترام درویش نیز باشد و برای او ارزش قائل شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که وظیفهای در خدمت تو دارد، اجازه ندهد که در مشکلات و سختیها ناتوان بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به تو شناخت و درک واقعی دارد، باید در مسیر و راه خود نیز با او همسان باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به تو حقی دارد، واجب است که یک سلام به تو بدهد. تو از لطفی که به دیگران میکنی، چیزی کم نکن.
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به تو حقی دارد و باید به او توجه کرد، به او اطلاع بده که با عقل و درایت عمل کند.
هوش مصنوعی: هر کس که درک و شناخت درستی از تو دارد، در زندگی و در آخرت، به سعادت و خوشبختی میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت رهبر یا ولی خود باشد، در واقع برای بهبود دین و دنیای خود تلاش میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که نسبت به دین و دنیا بیتوجه باشد، هر خدمت و تلاشی که به او انجام شود، بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: به کسانی خدمت کن که تو را آزاد و رها کنند و به سوی افرادی برو که تو را خوشحال و شاداب میسازند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی و امور دینی خود ناتوان و بیچیز باشد، هیچ عاقلی به دنبال او نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: ای پسر، روح خود را پاک کن؛ هر چیزی را که میخواهی، از وجود پیامبر (مصطفی) بجو.
هوش مصنوعی: از ریشه و نژاد پیامبر (ص) تلاش کن تا بتوانی بدون هیچ دلیلی، هر دو جهان را به دست آوری.
هوش مصنوعی: عشق به خانواده پیامبر را در دل خود جای بده، تا در دنیا و آخرت برتری و مقام بلندی پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.