کمال عشق داند یافت عاشق
اگر باشد فنای عشق لایق
خرد بیند دوی اینجایگه باز
حقیقت عشق بیند از یکی راز
خرد صورت همی بیند دمادم
ولیکن عشق داند سر آدم
حقیقت عشق رمز کاینات است
که عشق اینجایگه دیدار ذاتست
حقیقت عشق بشناس و فنا شو
از آن عین فنا عین بقا شو
حقیقت عشق آمد رهبر یار
سر مو نیست ازتو تا بر یار
حقیقت عشق این ره دیده باشد
که او در خویش صاحب دیده باشد
نماید عشق راهت تا بریار
تو کی آئی در اینجا گه پدیدار
یکی ذره که داری از منی تو
نیابی اندرین ره روشنی تو
همه عشق است اینجا راهنمایت
اگر باشد ترا حق هدایت
هدایت نیست جز کار است دریاب
مکن در کارخود هرگز تو اشتاب
بلای عشق اگر اشتاب داری
بسوزد زانکه سردرخواب داری
به بیداری توانی یافت جانان
بگیر از پختهٔ این کار آسان
مدان آسان اگر آسان نماید
ترا پیدا و خود پنهان نماید
سخنها میرود چون آب زر پاک
برون کردیم زهر از عین تریاک
ز عشقت آنچه گویم گوش کن تو
وزین اسرار جان بیهوش کن تو
تقرب سوی جان خویشتن کن
حقیقت جان و تن را جان و تن کن
حقیقت عشق در یکی پدید است
ولیکن جمله دردی ناپدید است
همه در عشق زادت تا بدانی
به آخر جمله باد است ار بدانی
بنور تو مزین آمد این خاک
که دروی داخل است این هفت افلاک
تو بینائی که میبینی تمامت
توی جمله مر این نکته تمامت
بتو پیداست جمله نقش ذاتش
دو روزی بنگر این نقد صفاتش
از آن نقش جهان درّی بدست آر
که بهتر آید آن از نقش هموار
جهان چون گنده پیری دان حقیقت
پر از نقش نکو خواه طبیعت
نه کس داند حقیقت بازی او
ترا دارد یقین در گفت و درگو
به هرزه بگذراند روزگارت
دراندازد بناگه سوی کارت
طلب کن عشق دنیا را مبین تو
حقیقت نیز هم دنیا مبین تو
همه مولا نگر اینجا به تحقیق
که بخشد ناگهانت عشق توفیق
بدو بتوانی او را دید آخر
که حقست این و ناتقلید آخر
سخن تا هست اینجا میتوان گفت
نه پنهانی نه پیدا میتوان گفت
سخن اینجا بسی گوئیم آخر
ببازم من بشکرانه دگر سر
حقیقت عشق میگوید که جان باز
سرو جانرا ز بهر جان جان باز
یقین است آنچه اینجا شد گمانت
نگهدار است بر جان و جهانت
ز حکم یفعل الله کس نگردد
اگر خواهد بیک دم در نوردد
سخن باقی از آن پس بازگفتم
نشد بس زانکه بس ناساز گفتم
سخن با یار خواهم گفت دیگر
بخواهد رفت ما را ناگهان سر
سخن پیشنیان بسیار گفتند
ولی نی شیوهٔ عطار گفتند
سخن گفتند لیکن نی چنان مست
ندید و کس نداده این چنین دست
چه باشد سر که تا بازیم اینجا
که ما در عشق شهبازیم اینجا
حقیقت عشق میگوید که جانباز
سر و جان راز بهر جان جان باز
یقینست اینکه شد اینجا گمانت
نگهدار است مرجان جهانت
سخن اینست تا آخر چنین است
کسی داند که چون ما پیش بین است
سخن خواهیم گفتن هر زمانی
ز سر عشق هر دم داستانی
سخن عشق است اگر پر درد باشد
حقیقت این سخن نامرد باشد
اگر مرد رهی تکرار میکن
دمادم گوش با عطار میکن
حقیقت این زمان عطار یار است
مرا در سر جانان آشکار است
بسی گفتیم از اسرار جانان
که تا پیدا شود دیدار جانان
حقیقت آنچه دادم دست امروز
که درکاریم با بخت جهان سوز
مرا شد منکشف اسرار حلاج
نمودم نام او در عشق هیلاج
چو جوهرنامه کردم فاش آخر
نمودم صورت نقاش آخر
بکنجی در نشستم زار مانده
ضعیف و ناتوان و خوار مانده
شب و روز از تفکر مانده غمناک
که چه آید دگر از صانع پاک
در اندیشه که از بعد جواهر
چه اسرار آید اینجاگاه ظاهر
نظر کردم یکی دیوانه دیدم
ز علم صورتی بیگانه دیدم
که آمد پیش من این عاشق زار
لب از هم برگشاد و گفت اسرار
چو صبح از صبحدم او خندهٔ کرد
دگر سر را فرو برد او دراین درد
زمانی بود اینجا ساکن و خوش
دگر آورد سر بیرون ز آتش
مرا گفتا چرا درغم نشستی
در معنی بروی خود به بستی
نه وقت آمد که دیگر رازجوئی
دگر اسرار جانان بازگوئی
تو این دم عاشقی و راز دیده
جمال دوست درخود نار دیده
طلب کردی و دیدی دید مطلوب
رسیدی این زمان در ذات محبوب
همه ذاتست ای عطار سرکش
چه بینی باز رنج آب و آتش
همه ذاتست کاینجا گفتهٔ تو
همه درّاست کاینجا سفتهٔ تو
چرا فارغ نشینی زود برخیز
دگر در عشق و دید فقر آویز
چو کردستی در اینجا جملگی ترک
بجز کشتن نماندستت دگر برگ
کنون باید که گوئی سر اسرار
حقیقت فاش گردانی دگر بار
بنام من کتابت نغزآری
دگر هوش و دگر بامغز آری
بنام من نهی بنیاد اینجا
دهی امروز ما را داد اینجا
بگوئی نام من با هر که عالم
که شادی بینی از عشق دمادم
هنوز ای جان جان اندر گمانی
که گفتی جمله اسرار معانی
برون جستی کنون از کدخدائی
گرفتی از میان کلی جدائی
منم این لحظه نزدت بازمانده
چو گنجشکی بچنگ بازمانده
بمانده در بر تو کدخدایم
کدم رفته بکل مانده خدایم
خدایم این زمان من واقف خود
درون جان تو من واصف خود
خدایم این زمان فارغ ز جمله
میان جملگی فارغ ز جمله
حقیقت این زمان منصور وقتم
درون جزو و کل مشهور وقتم
اناالحق میزند عطار با تو
که هستی صاحب اسرار با تو
خدائی میکنی در سرّ اسرار
حقیقت زادهٔ در عین اسرار
تو این در برگشادی از زمانه
که داری لامکان جاودانه
ندارد هیچکس امروز این راز
ترا بخشیدم اینجا ای سر افراز
شدی اکنون وفائی پیش آور
دمی عطار را با خویش آور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عمق و حقیقت عشق صحبت میکند. شاعر به ما میآموزد که عشق، شناخت و آگاهی از ذات وجود است و نهایت آن فنای در معشوق است. او تأکید میکند که عشق، راهنمایی به سوی حقیقت و قرار گرفتن در کنار معشوق است. در این مسیر، انسان باید خود را به فنا بسپارد تا به بقای واقعی برسد.
شاعر به ویژگیهای عشق، چون راز و عینیت، اشاره میکند و معتقد است که عشق، سر و جان را به هم پیوند میدهد. او عشق را راهی به سوی خدا میداند و بر این باور است که در این راه، دانایی و هوشیاری فرد بسیار مهم است.
در انتها، شاعر به بیان نکات عمیقتری از عشق و اسرار زندگی پرداخته و عشق را به عنوان یک ابزار برای درک عمیقتری از وجود و جهان معرفی میکند. یادآوری میکند که این سخنان باید با دردی به دل عاشقان از عشق، همراه باشد و به نوعی دعوت به شناخت و درک عشق و اسرار آن است.
هوش مصنوعی: اگر عاشق واقعی باشد، میفهمد که اوج و کمال عشق در چگونه از خود گذشتن و فنا شدن در عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: آدم خردمند میتواند در اینجا دو نکته را مشاهده کند، و حقیقت عشق را از یک راز درک کند.
هوش مصنوعی: خرد همیشه به دنبال مشاهده و تحلیل اوضاع و اتفاقات است، اما عشق از عمق وجود انسان و احساسات واقعی او آگاه است.
هوش مصنوعی: عشق، حقیقتی است که کل هستی را در بر میگیرد و این عشق، جایی است که انسان میتواند به ذات واقعی خود دست یابد.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی را بشناس و در آن ذوب شو، زیرا این فنا و ناپدید شدن در واقع به معنای بقا و دوام است.
هوش مصنوعی: حقیقت عشق به ما یاد میدهد که عشق واقعی ارتباطی است عمیق و فراگیر، نه محدود به جزئیات و مسائل سطحی. این احساس به ما میآموزد که برای رسیدن به محبوب، باید از خود بگذریم و به دلایل عمیقتری توجه کنیم.
هوش مصنوعی: عشق واقعی به این معناست که عاشق، ویژگیها و حالتی در درون خود داشته باشد که بتواند با دیدی عمیق و زیبا، به معشوق نگاه کند و او را درک کند.
هوش مصنوعی: عشق تو را به مسیرش میبرد، پس چه زمانی به اینجا خواهی آمد و در حضور ما ظاهر خواهی شد؟
هوش مصنوعی: هر کس که بخشی از من را دارد، در این مسیر نمیتواند نوری پیدا کند.
هوش مصنوعی: در اینجا، عشق میتواند به عنوان راهنما برای تو عمل کند، اگر بخواهی و به حقیقتی که در آن وجود دارد اعتماد کنی.
هوش مصنوعی: جستجوی هدایت تنها با عمل امکانپذیر است، پس در کار خود ناتوانی را جایز ندان و همیشه مصمم باش.
هوش مصنوعی: اگر در عشق دچار مصیبت و مشکل هستی، بسوز زیرا که در خواب و غفلت به سر میبری.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به محبوبی دست یابی، از تجربههای دیگران استفاده کن که این کار را برایت آسان خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به سادگی نباید فکر کنی که اگر چیزی به راحتی به دست آمد، نشاندهندهی آن است که آن چیز واقعی و پایدار است. ممکن است چیزی که به آسانی به دست میآید، در پس آن، خود را پنهان کرده باشد و حقیقتش به آسانی آشکار نشود.
هوش مصنوعی: سخنانی که بیان میشود مانند آب طلای خالص است، ما زهر را از دیدگاه تلخ و بد آغاز کردهایم.
هوش مصنوعی: از عشق تو هر چه بگویم، به دقت گوش کن و خود را از این رازهای عمیق بیخبر نگذار.
هوش مصنوعی: به خودت نزدیک شو و حقیقت وجود خودت را درک کن و به این آگاهی برس که جان و جسم تو یکپارچه هستند.
هوش مصنوعی: حقیقت عشق فقط در یک جا آشکار میشود، اما تمام دردهایی که از عشق ناشی میشود، برای دیگران قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در عشق به وجود میآید، تا زمانی که متوجه شوی، در نهایت چیزی جز باد و پوچی نیستند، اگر این حقیقت را درک کنی.
هوش مصنوعی: این زمین به نور تو زینت یافته است، در حالی که در آن یک درویش قرار دارد که در میان این هفت آسمان زندگی میکند.
هوش مصنوعی: تو بینایی که همه چیز را میسازی، و در واقع، تمام وجود تو در یک جمله خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: به تو معلوم است که همه ویژگیهای او تنها نمایشی از ماهیت واقعیاش هستند. اگر به مدت دو روز به این صفات دقت کنی، میتوانی به حقیقت او پی ببری.
هوش مصنوعی: از آن تصویر زیبای دنیا، گوهر ارزشمندی به دست بیاور که بهتر از تصویر ساده و صاف است.
هوش مصنوعی: جهان همچون یک پیر بزرگ و داناست که پر از زیباییها و نقشهای جذاب است. تنها کافی است به طبیعت نیکو توجه کنیم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیداند واقعیت بازی او، ولی تو به آنچه میگوید و مینویسد، اطمینان داری.
هوش مصنوعی: زندگیات را به بطالت و بیهودگی نگذران، چرا که ناگهان به کارهای مهم و مسئولیتهایت کشیده خواهی شد.
هوش مصنوعی: نخواه عشق دنیا را چرا که حقیقتی در آن نیست و دنیا را هم نبین که به جز ظاهرش درستی ندارد.
هوش مصنوعی: همه توجه کن که در اینجا بهراستی اگر عشق توفیق را به تو بدهد، ناگهان تغییرات عمیقی در زندگیات رخ خواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد او را ببینی، باید به حقیقت جاودان پی ببری و از تقلید و تقلیدگرایی دوری کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که اینجا صحبت جاری است، میتوان درباره آن آزادانه و بدون پنهانکاری صحبت کرد.
هوش مصنوعی: این جا بسیار صحبت میکنیم، اما در نهایت باید بپذیریم که تمام این گفتگوها در مقابل چیزی که ممکن است بعداً بیفتد، بیفایده است.
هوش مصنوعی: عشق واقعی میگوید که جان خود را فدای محبوب کنیم، زیرا جان محبوب نیز به خاطر عشق، جانش را تقدیم میکند.
هوش مصنوعی: آنچه که در اینجا اتفاق افتاده، یک حقیقت است و تو باید آن را به عنوان یک باور ماندگار در زندگیات حفظ کنی.
هوش مصنوعی: اگر خداوند بخواهد، هیچ کسی نمیتواند از آنچه که او مقدر کرده است، دور شود. در یک لحظه میتواند همه چیز را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه سخنان زودگذر را بیان کردم، متوجه شدم که دیگر نمیتوانم به خوبی صحبت کنم، زیرا آنچه گفتهام با هم سازگار نیست.
هوش مصنوعی: میخواهم با یارم صحبت کنم، چون ممکن است که ناگهان ما را ترک کند.
هوش مصنوعی: سخنان زیادی از بزرگان و پیشینیان بیان شده است، اما هیچکدام به سبک و روش عطار مطرح نشدهاند.
هوش مصنوعی: مردم صحبت کردند اما نه به شیوهای که مست باشند و کسی تا به حال دست چنین کسی را نداده است.
هوش مصنوعی: اینجا چه میشود وقتی ما در عشق به سر میبریم؟ که ما به عنوان پرندگان عاشق در این مکان هستیم.
هوش مصنوعی: عشق واقعی به ما میگوید که کسی که با تمام وجود و جانش ایثار میکند، راز و رمز زندگی و وجود را برای کسانی که جانشان را به عشق دادهاند، به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به طور مسلم، چیزی که در اینجا به آن فکر میکنی، نگهدارنده زیباییهای دنیای توست.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که تا پایان، اوضاع به همین صورت خواهد بود و تنها کسی که میداند چطور باید پیشبینی کرد، کسی است که مانند ما آگاهی دارد.
هوش مصنوعی: ما در هر لحظه به عشق سخن خواهیم گفت و هر بار داستانی تازه خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: اگر سخن از عشق باشد، حتی اگر پر از درد و رنج باشد، نشانگر صداقت و راستگویی آن احساس است، در غیر این صورت، آن سخن نمیتواند حقیقی باشد.
هوش مصنوعی: اگر انسان در مسیر زندگی است، همواره باید با دقت به آموزهها و تجربیات کسانی که دانش دارند گوش دهد و از آنها بهره ببرد.
هوش مصنوعی: در این زمان، حقیقتی که درون من است، عشق عطار به من کمک میکند و در دل و جانم، محبت محبوب به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: ما بارها درباره رازهای محبوب سخن گفتهایم تا اینکه دیدار او ممکن شود.
هوش مصنوعی: امروز تمام آنچه را که به دست آوردهام، بر اساس موقعیتی است که با بخت و اقبال در حال رقابت هستم.
هوش مصنوعی: رازهای عمیق عشق برای من روشن شده است و من نام او را در این عشق به تصویر کشیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی که اصل و مقصود خود را به روشنی بیان کردم، در نهایت به تصویر و نمایی از آن چه که میخواستم برسانم، رسیدم.
هوش مصنوعی: در گوشهای نشستهام، ضعیف و ناتوان و بیقدرت، با حالتی زار و رنجور.
هوش مصنوعی: روز و شب در اندیشهای غمگین هستم اینکه چه چیزی از خالق بزرگ خواهد آمد.
هوش مصنوعی: در فکر این هستم که بعد از جواهر چه رازهایی در این مکان میتواند نمایان شود.
هوش مصنوعی: وقتی به اطرافم نگاه کردم، شخصی دیوانه را دیدم که از دانش و علم، جلوهای عجیب و ناآشنا داشت.
هوش مصنوعی: عاشق زار و نالان جلوی من آمد، دهانش را باز کرد و گفت رازهایی را.
هوش مصنوعی: وقتی صبح سر میزند و او لبخند میزند، دوباره سرش را پایین میآورد و به این درد ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: در زمانی نهچندان دور، اینجا آرام و شاد بود، اما حالا او از دل آتش بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: مرا گفت که چرا در غم نشستهای، در حالی که باید به معنا و حقیقت خود توجه کنی و خود را به آن نزدیک کنی.
هوش مصنوعی: زمانی برای پرسیدن باقی نمانده است، دیگر نمیتوانی رازهای محبوب را برایم بازگو کنی.
هوش مصنوعی: در این لحظه، تو عاشق هستی و زیبایی چهره معشوق را در وجود خود میبینی، در حالی که احساس آتش عشق در درونت شعلهور است.
هوش مصنوعی: خواستهای و حالا به desired خود رسیدهای، اکنون در وجود محبوب در حال تجربه آن هستی.
هوش مصنوعی: ای عطار، همه چیز در ذات خود است. چرا باز باید دچار رنج و سختیهایی مانند آب و آتش شوی؟
هوش مصنوعی: همه چیز در اینجا به خود تو وابسته است و هر چیزی که در اینجا وجود دارد، نشاندهندهٔ ارزشهای توست.
هوش مصنوعی: چرا بیخیال نشستهای؟ زود برخیز و دوباره به عشق بپرداز و فقر را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: زمانی که در اینجا فعالیت کردی، همه چیز جز کشتن برای تو باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اکنون نیاز است که بگویی رازهای واقعی را دوباره آشکار کنی.
هوش مصنوعی: به نام من، نوشتهای زیبا و دلنشین به وجود میآوری که نیاز به هوش و آگاهی جدیدی دارد.
هوش مصنوعی: به نام من، پایهگذار این مکان، امروز به ما نعمتهایی عطا کرد.
هوش مصنوعی: بگو که هرگاه کسی را میبینی که به خاطر عشق همیشه شاد است، نام من را به او بگو.
هوش مصنوعی: هنوز ای جان، فکر میکنی که دانستهای تمام رموز و معانی را که گفته شد؟
هوش مصنوعی: اکنون از مقام و جایگاه خود خارج شدهای و از میان همه چیز جدایی و فاصله گرفتهای.
هوش مصنوعی: من در این لحظه کنار تو ماندهام، مانند گنجشکی که در چنگال پرندهای دیگر گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: در کنار تو هنوز به یاد تو هستم و نمیدانم که کجا رفتهای، ولی وجود تو همیشه در دل من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: پروردگارا، در این لحظه من به حقیقت وجود خود آگاه هستم و تو را نیز به خوبی میشناسم.
هوش مصنوعی: پروردگارا، در این زمان از همه مشغلهها دور هستم و از تمام دغدغهها رها شدهام.
هوش مصنوعی: در این زمان، من به مانند منصور، که یکی از شخصیتهای معروف تاریخ است، در همه جا شناخته شدهام. زندگی و وجود من به گونهای است که همه ویژگیها و اجزای آن را درک میکنند و به آن آگاه هستند.
هوش مصنوعی: عطار تو را خطاب قرار میدهد و میگوید که من حق را میزنم و تو که دارای دانش و رازهای عمیقی هستی، در این مسیر همراه من هستی.
هوش مصنوعی: تو در عمیقترین و پنهانترین رازهای حقیقت، مانند خدایی عمل میکنی که خود از دل این اسرار به وجود آمدهای.
هوش مصنوعی: تو در این دنیا به گونهای زندگی میکنی که به باز کردن درها و فرصتهای جدیدی میپردازی که از زمان و مکان فراتر میرود و جاودانه است.
هوش مصنوعی: امروز هیچکس این راز را نداشته و من آن را با تو در اینجا در میان گذاشتم، ای سر افراز.
هوش مصنوعی: اکنون که به وفا رسیدی، لحظاتی را با عطار (نماد یک شاعر و عارف) شریک شو و او را با خود همراه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.