لقای خالق الخلق قدیمم
که بسم الله الرحمن الرحیمم
مرا اینجا نباید خویش و پیوند
حقیقت نه زن و نی یار و فرزند
نمانم هیچکس را من به تحقیق
دهم هر کس که خواهم عین توفیق
صفاتم بین منزه از همه کس
مرا بنگر تو هم از پیش و از پس
نداند وصف من کردن به جز من
ز اسرارم حقیقت هست روشن
منم منصور شاه آفرینش
حققت عذر خواه آفرینش
بیان میگویم این اسرار سرباز
که خواهم باخت اینجا نیک و بد باز
وصالم آفرینش پایدار است
دلم با جان در اینجا بردبار است
سزای خود دهم اینجای با خود
برم یکسانست اینجا نیک یابد
کنون شیخا منم سلطان عالم
یقین هم جان و هم جانان عالم
منم جان در تن هر کس حقیقت
که باشدجز من اینجاگه حقیقت؟
منم جان در تن این جمله اینجا
همه نادان ومن درخویش دانا
منم جان در تن ونور دودیده
کسی وصلم در اینجا کل ندیده
که یابد وصل من گر جان شود باز
حقیقت بود ما باشد یقین باز
تو شیخا این چنین دان سرّ توحید
که در توحید موجود است تقلید
شنیدستی قیامت را که گویند
قیامت روز امروز است جویند
قیامت روز امروز است اینجا
از آنم بخت پیروز است اینجا
قیامت روز امروز است بنگر
همه ذرات من نزدیک آور
قیامت خویشتن داده است کل باز
اگرچه مانده اندر عین ذل باز
قیامت دیدهٔ امروز او بین
ز من بشنو حقیقت صاحب دین
مبین منصور جز دیدار بیچون
که بنموده است دانا بیچه وچون
ابی مثلست در آفاق میدان
فتاده اندرین سر طاق میدان
ندارد مثل در آفاق منصور
که بیشک اوفتاده طاق منصور
درین نه طاق روی او پدید است
ابا تو این زمان گفت و شنید است
مرا ای شیخ دین دیندار اینجا
که میگویم ترا در دار اینجا
جهان میبین تو شادان از رخ من
حقیقت گوش کن این پاسخ من
بود منصور ذات لایزالی
درین منزل تجلی جلالی
مرا زیبد که اینجا مینماید
در وصلت اینجا میگشاید
در وصلت گشادم می نه بینی
ترا منداد دادم می نه بینی
هنوز اندر کمال شیخ اینجا
نمیدانی یقین گفتار ما را
کمان بگذار و بنگر دید دیدم
که گویم درحقیقت ناپدیدم
کمان بردار و ما را پیشوا بین
چو منصور اندر اینجا گه خدابین
منم الله جز من نیست ای خلق
وجودذات من یکیست ای خلق
خلایق این زمان ما را پرستند
در اینجاهرکه استاداست هستند
خدای خویشتن منصور باشد
درونش بین همه پرنور باشد
خدای جمله منصور است حلاج
نهاده برسر شیخ جهان تاج
خدای جملگی منصور شیخ است
ولکین در میان منصور شیخ است
کجادانند این سرّ می ندانند
همه منصور را بینند وخوانند
همه منصور دانند از حقیقت
پرستندش همه اندر شریعت
بجز منصور اینجا نیست الله
که از اسرار رحمن است آگاه
خبر تا میدهد ز اسرار اینجا
نمودار است او بردار اینجا
نمودار است رویش باز بیند
پرستیدن اگر صاحب یقیناند
خدا منصور و منصوراست خالق
وصال اینست اینجا ای خلایق
خلایق جمله درگفتار ماندند
همه در پردهٔ پندار ماندند
همه در پردهاند و مانده کل باز
در اینجا گاه اندر عین ذل باز
منم در پردهٔ جانها حقیقت
پدیدارند جانهای حقیقت
تعالی این چه شور است و چه افغان
که تا افکندهام اندر دل و جان
خلایق من خدایم تا به بینند
نمودم مینمایم تا به بینند
خلایق من خدایم در نمودار
ز عشق خویش امروزم بر این دار
خلایق من خدایم چند گویم
همه خواهند تا پیوند جویم
منم پیوندتان اکنون خلایق
منم جان می ندانند این خلایق
صفات ذات من در جمله پیداست
درون جملگی دیدم هویداست
دگر با شیخ گفت ای پیر رهبر
زمانی باش و ما را باش غمخور
زمانی شیخ ما را بیوفا باش
تو بر ما این زمان تو پیشوا باش
بفرما این زمان کاینجا جُنید است
که سیمرغست اندر خویش صید است
بسی گفتم نخواهد بُرد فرمان
مرا امروز ای شیخ جهان بان
ز هر گونه ورا میگویمش باز
همی سوزد دلش بر من سرافراز
نمیدانم ورا معذور دارم
نمیخواهم که وی را دور دارم
اگر او عاشق کل پاکباز است
حقیقت بیشکی در پایدار است
بفرماید مرا اینجا قصاص او
که عام الناس را باشد مناص او
فتادستند و نادانان راهند
چوامروزی که در دیدار شاهند
نمیدانند شاه خود یقین باز
بماندستم درون جان و تن باز
مرا دانندصورت راز داند
ازین فکرت از ایشان باز ماند
چنان در فکر ماندستند اینجا
فتاده از خروش بانگ وغوغا
بخواهم کرد اکنون یادگارم
برای شیخ هان برروی دارم
خلایق را بپرس و عالمان باز
یقین از ما گمان از جاهلان باز
که منصور است اکنون راز گفته
حقیقت سر جانان بازگفته
چنان بنموده است امروز او باز
که خواهد گشت اندر عشق جانباز
نخواهد باخت جانان روی جانان
فکنده دمدمه درکوی جانان
بخواهد باخت جان و سرحقیقت
ندارد هیچ او سر بر حقیقت
چنین میگوید اینجا پیر حلاج
که امروزم کنید از عشق آماج
چو آیم این زمان اندر دل و جان
حقیقت میزنم من دم ز جانان
اگر از عاشقان راه مائید
همی امروز کل آگاه مائید
نخواهم جان و تن نی عز و نی ذل
بخواهم این زمان انداختن کل
دل وجان چون حجاب راه ما بود
کنون هم جان و دل آگاه ما بود
چو دل آگاه شد هم جان آگاه
شوید آگاه از ما خلق گمراه
کنون سر را بگفتم در قصاصم
نظر میکن تو درعین سپاسم
بگو ای شیخ اکنون چون کبیر است
در اینجا کردهام من بینظیر است
نظیرت نیست اندر روی آفاق
مرا این قطب در روی جهان طاق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی از منصور حلاج است که در آن به بیان حقیقت وجود و ذات الهی میپردازد. او به خود به عنوان خالق آفرینش اشاره میکند و بیان میکند که حقیقت و توحید در ذات او وجود دارد. وی در این شعر به صورت رمزآلود از وحدت وجود و اتصال انسانها به حقیقت الهی صحبت میکند و به نقد پردههای جهل و نادانی اشاره دارد. حلاج تأکید دارد که در زمان قیامت، آگاهی از حقیقت درونی انسانها و ارتباط آنان با خدا نمایان خواهد شد. او وجود خویش را نشانهای از حقیقت میداند و میگوید که همگان باید به این وحدت در وجود توجه کنند. در نهایت، حلاج به عشق و اتصال به خداوند به عنوان هدف نهایی زندگی اشاره میکند و از پیروانش میخواهد که با آگاهی به حقیقت دست یابند.
هوش مصنوعی: ملاقات با خالق موجودات جاودانهای که آغاز هر چیزی با نام خداوند رحمان و رحیم است.
هوش مصنوعی: من نباید در این مکان به وابستگیهای خانوادگی و اجتماعی خود بپردازم، بلکه باید به واقعیت و حقیقت توجه کنم.
هوش مصنوعی: من هیچکس را باقی نمیگذارم و به طور یقین به هر کسی که بخواهم، موفقیت میبخشم.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به دیگران نگاه کنی و قضاوت کنی، سعی کن خودت را به گونهای ببینی که متفاوت از دیگران هستی و از زوایای مختلف خودت را بشناسی.
هوش مصنوعی: هیچکس جز خودم نمیتواند توصیف درستی از وضعیت من داشته باشد، زیرا اسرار من برایم روشن است.
هوش مصنوعی: من منصور، شاه آفرینش هستم و به خاطر وجود حقیقیام از آفرینش سپاسگزارم.
هوش مصنوعی: من این رازهای پنهان را برای تو میگویم، زیرا میدانم که در اینجا، نتیجهی نیک و بد را به وضوح خواهیم دید.
هوش مصنوعی: دوستیم آنچنان عمیق و ماندگار است که قلبم با جانم در این مکان آرام و صبور است.
هوش مصنوعی: من در اینجا مجازات خود را میپذیرم و با خودم به همان اندازه رفتار میکنم. در این مکان، آنچه خوب است به دست میآید.
هوش مصنوعی: اکنون ای شیخ، من حاکم مطمئن بر جهان هستی هستم؛ هم روح من و هم محبوب من در این عالم وجود دارند.
هوش مصنوعی: من روح و جان وجود هر کسی هستم، حقیقتی که جز من در اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در اینجا به مانند جان در بدن هستم، در حالی که همه دیگران ناداناند و من در درون خودم دانا هستم.
هوش مصنوعی: من در این دنیا مانند روحی در بدن هستم و هیچ کس مرا به درستی نمی شناسد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند به وصال من برسد، حتی اگر جانش را هم از دست بدهد، این واقعیتی است که حقیقت دارد و ما به آن اطمینان داریم.
هوش مصنوعی: ای شیخ، بدان که راز توحید را باید آنچنان که در توحید وجود دارد، شناخت و از تقلید دوری جست.
هوش مصنوعی: آیا از قیامت چیزی شنیدهای که میگویند آن روز، همین امروز است که به دنبال آن هستند؟
هوش مصنوعی: امروز، روز سرنوشت و حساب است و من از این وضعیت خوشبختم و شانس خوبی دارم.
هوش مصنوعی: روز قیامت همین امروز است، به همه جزئیات وجودم دقت کن و نزدیک شو.
هوش مصنوعی: روز قیامت به خودی خود، همه چیز نشان داده شده است، حتی اگر در نگاه کسی بماند و نتواند آن را ببیند.
هوش مصنوعی: امروز او با چشمش قیامت را دیده است، پس از من حقیقت دین را بشنود.
هوش مصنوعی: مبنای اصلی و حقیقتی که منصور مطرح کرده فقط دیدار بدون قید و شرط است، زیرا دانا و عالم به این حقیقت آگاه است و آن را نشان داده است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از افق، مثالی روشن قرار دارد و در این مکان، زیر سقف میدان، هر چیزی خود را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان مانند منصور نیست، زیرا او بهراستی بر دار آویخته شد و سرنوشتش مشخص شد.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ نشانی از زیبایی او وجود ندارد، بدون تو، فقط در این زمان حرفها و گفتگوها هست.
هوش مصنوعی: ای شیخ دین و دیندار، در اینجا که من صحبت میکنم، تو را در این دار و دیار میبینم.
هوش مصنوعی: دنیا را ببین که به خاطر چهرهام شاد است، حقیقت را بشنو که این پاسخ من است.
هوش مصنوعی: منصور وجودِ بینهایتی است که در این جهان، جلوهای از عظمت و شکوه را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من شایستهام که در این مکان با عشق و محبت به اینجا بیایم و احساسات و ارتباطات عمیقی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: در پیوندی که بین ما ایجاد شد، من به تو عشق و محبت هدیه دادم، اما تو این احساس را درک نمیکنی.
هوش مصنوعی: هنوز به طور کامل نمیدانی که ما چه میگوییم و به یقین نمیتوانی به سخنان ما اعتماد کنی.
هوش مصنوعی: سلاح را کنار بگذار و نگاه کن، چون دیدهام که در واقعیت خودم را از دست دادهام و ناپدید شدهام.
هوش مصنوعی: کمان را بردار و ما را رهبر و پیشتاز قرار بده، مانند منصور که در این مکان و زمان خدا را میبیند.
هوش مصنوعی: من تنها خدا هستم و غیر از من وجودی نیست، ای مردم. وجود من یکی است و هیچ کس دیگری نیست.
هوش مصنوعی: مردم در این زمان ما را میپرستند و در هر جایی که برای آموزش و یادگیری وجود داشته باشد، به ما مراجعه میکنند.
هوش مصنوعی: انسانی که حقیقت وجودی خود را در نظر بگیرد، باید به خداوند اعتماد کند و درونش را روشن ببیند.
هوش مصنوعی: خدای همه موجودات، منصور است و حلاج تاجی بر سر شیخ جهان گذاشته است.
هوش مصنوعی: خداوند همه موجودات و آفرینشهاست، اما در واقعیت، اصل و ریشه همه آنها در وجود منصور شیخ نهفته است.
هوش مصنوعی: همه میدانند که منصور را میبینند و نامش را میگویند، اما در حقیقت معنای عمیق و راز این ماجراها را نمیفهمند.
هوش مصنوعی: همه میدانند که منصور (یک شخصیت مهم) از حقیقت آگاه است و بر همین اساس، خضوع و پرستش او در چارچوب دین انجام میشود.
هوش مصنوعی: علاوه بر منصور، در این مکان کسی نیست که به رازهای خداوند بخشنده آگاه باشد.
هوش مصنوعی: خبرهایی که از رازها میرسد، در اینجا نمایان است. او که این رازها را برمیدارد، در اینجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که به یقین دست یافتهاند، به حقیقت نزدیک شوند، میتوانند زیبایی و رشد را به وضوح ببینند و درک کنند.
هوش مصنوعی: خداوند خود منصور است و او خالق اتحاد و پیوند است. این نکته را در این مکان، ای انسانها، به خاطر داشته باشید.
هوش مصنوعی: همه مردم در حرفها و گفتگوهای خود درگیر و تحت تأثیر افکار و تصورات خود هستند و از واقعیتها فاصله دارند.
هوش مصنوعی: همه چیز در حالت پنهانی قرار دارد و در این مکان، همه چیز به نوعی در وضعیتی مشوش و ناامید باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من در باطن و اعماق جانها وجودی راستین و واله را میبینم که حقیقت را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: این چه شوری است و چه فریادی است که در دل و جانم اثر گذاشته و مرا فراگرفته است.
هوش مصنوعی: مردم، من خدای خود را به چشم خود مشاهده میکنند. من بهگونهای ظاهر میشوم که آنها بتوانند این را ببینند.
هوش مصنوعی: مردم، من خدای خودم هستم و در ظاهر زندگی، به خاطر عشق خودم امروز بر این دار (به معنی زندگی) هستم.
هوش مصنوعی: مردم، من پروردگار شما هستم، چقدر باید بگویم تا همه شما به هم پیوند بخورید؟
هوش مصنوعی: من اکنون پیوند میان شما هستم، اما مردم نمیدانند که جان و وجودشان به من وابسته است.
هوش مصنوعی: ویژگیهای وجود من به وضوح در همه چیز مشخص است و در درون همه موجودات، آن را به روشنی مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: به شیخ بگو ای پیشوای پیر، فرصت بیاور و کمی به ما توجه کن و به درد و غمهای ما رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: شیخ ما در گذشته به ما وفادار نبوده، اما اکنون تو باید پیشوای ما باشی و به ما وفا کنی.
هوش مصنوعی: بفرما! این زمان برای توست، زیرا در این جا حال و هوای جُنید (یکی از بزرگترین عارفان) حاکم است و در دل هر کس سیمرغ (نماد کمال و معنویت) در حال شکار است.
هوش مصنوعی: زیاد گفتهام که دیگر این بار، ای شیخ جهان، نمیتوانی بر من تسلط پیدا کنی.
هوش مصنوعی: من هر چه بگویم و هر نوع صحبتی داشته باشم، او همچنان دلش برای من که سرافراز هستم، میسوزد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چرا او را ببخشم، اما نمیخواهم که از خودم دورش کنم.
هوش مصنوعی: اگر او به عشق واقعی و خالصانهای که از پاکی وجودش سرچشمه میگیرد، علاقهمند باشد، در این صورت حقیقتی جاودانه و پایدار وجود دارد.
هوش مصنوعی: اجازه دهید اینجا به تلافی عمل او اقدام کنم، چرا که این حق من است که بتوانم از ظلمی که به من شده است، انتقام بگیرم و حق مردم نیز در این امر است.
هوش مصنوعی: افرادی که نادان هستند، به آسانی و بدون در نظر گرفتن حقیقت، به دنبال مسیرهای نادرستی میروند. چون امروز در حال دیدار با یک پادشاه هستند و فکر میکنند که میتوانند به نوعی به خواستههای خود برسند.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند که من به یقین هنوز در دل و جانم ایستادهام.
هوش مصنوعی: مرا به عنوان انسانی که از راز و حقیقت آگاه است، میشناسند، اما دیگران از این تفکر و اندیشه من بیخبرند.
هوش مصنوعی: اینجا مردم به شدت در فکر و خیال هستند و صدای همهمه و هیاهو آنها را به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: اکنون تصمیم دارم که یادگاری برای شیخ هان روی دارم (به نمایش بگذارم).
هوش مصنوعی: از مردم بپرس و از دانشمندان با یقین آگاهی بگیر، اما از نادانها فقط گمان نداشته باش.
هوش مصنوعی: منصور اکنون حقیقتی را که در دل دارد، به طور واضح بیان کرده و راز خود را فاش ساخته است.
هوش مصنوعی: امروز او به گونهای رفتار میکند که گویی میخواهد دوباره به عشق برگردد و خود را فدای آن کند.
هوش مصنوعی: عاشق محبوبش را که برایش ارزشمند است هرگز نمیگذارد از دست برود، چرا که در خیابان و کوچه محبوب، همه جا بوی او را حس میکند و در عطر وجودش غرق شده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد جان و سرش را که هیچ، بر حقیقت صادق است. او بر حقیقت میبالد.
هوش مصنوعی: پیر حلاج در اینجا میگوید که من امروز را با عشق پر از جوش و خروش سپری کنید.
هوش مصنوعی: وقتی به این لحظه وارد میشوم، تمام وجودم را به حقیقت وصل میکنم و از محبوب سخن میگویم.
هوش مصنوعی: اگر از عاشقان هستید، امروز همه جا آگاهی و شناخت دارید.
هوش مصنوعی: من نه به زندگی و نه به بدن اهمیت میدهم، نه به مقام و نه به ذلت. فقط میخواهم که این زمان را بگذرانم و بر همه چیز مسلط شوم.
هوش مصنوعی: دل و جان ما مانع راه ما بودند، اما اکنون هم دل و جان ما از حقیقت آگاه هستند.
هوش مصنوعی: وقتی دل به حقیقتی پی ببرد، جان نیز آن را درک میکند؛ پس از ما، افراد گمراه آگاه شوید.
هوش مصنوعی: هم اکنون سرم را در مورد قصاص گفتم، تو هم در عین حال به محافظتم توجه کن.
هوش مصنوعی: بگو ای استاد، اکنون که بزرگتر و باتجربهتر شدهام، در اینجا کارهایی کردهام که بینظیر و منحصر به فرد هستند.
هوش مصنوعی: هیچ کس در عالم به اندازه تو منحصربهفرد نیست؛ تو مانند ستارهای در آسمان جهانی، درخشان و بیهمتا هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.