گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

مگر یک روز ابراهیم ادهم

بپرسید از یکی درویش پُر غم

که بودی با زن و فرزند هرگز

چنین گفت او که نه، گفتا زهی عِز

بدو درویش گفت ای مرد مردان

چراگوئی، مرا آگاه گردان

چنین گفت آنگه ابراهیم کای مرد

هر آن درویش درمانده که زن کرد

به کشتی در نشست او بی خور و خواب

وگر فرزندش آمد گشت غرقاب

دل از فرزند چون در بندت افتاد

که شیرین دشمنی فرزندت افتاد

اگرچه در ادب صاحب قرانی

چو فرزندت پدید آمد نه آنی

اگرچه زاهدی باشی گرامی

چو فرزند آمدت رندی تمامی

 
sunny dark_mode