چو غالب گشت بر بهلول سوداش
زُ بَیده داد بریانی و حلواش
نشست و شاد میخورد، آن یکی گفت
که میندهی کسی را، او برآشفت
که حق چون این طعامم این زمان داد
چگونه این زمان با او توان داد
ترا هرچ او دهد راضی بدان باش
وگر دستت دهد هم داستان باش
که هر حکت که از پیشان روانست
تو نشاسی و درخورد تو آنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان بهلول و غالب دربارهی لحظهای است که غالب بر بهلول مسلط میشود و به او غذا میدهد. غالب در حال نوشیدن و شادی است که یکی از حاضران از او میپرسد چرا به کسی غذا نمیدهد. بهلول به او پاسخ میدهد که این طعام از حق است و هر کس باید به آنچه که به او داده میشود راضی باشد. او تأکید میکند که هر چیزی که از سوی خداوند به انسان میرسد، به همان اندازهای که مناسب اوست، مهم است و انسان باید از آن راضی باشد. در واقع، این متن به معانی عمیقتری از قناعت و شناخت خود اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که غالب بر بهلول پیروز شد، به او غذایی مانند بریان و حلوا داد.
هوش مصنوعی: او نشسته بود و شادانه مینوشید. یکی از حاضران گفت که چرا کسی را دعوت نمیکنی. این سخن موجب خشم او شد.
هوش مصنوعی: حق در این دنیا مانند غذایی است که به من داده شده؛ اینک چگونه میتوانم با او در این زمان ارتباط برقرار کنم؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو میدهد، با آن راضی باش و اگر هم دستی بسپارد، با او همداستان شو.
هوش مصنوعی: هر حرکتی که از پیشانی (فکر) برمیآید، تو آن را درک کن و آن را مناسب خود بدان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.