من پای همی ز سر نمیدانم
او را دانم دگر نمیدانم
چندان می عشق یار نوشیدم
کز میکده ره بدر نمیدانم
جایی که من اوفتادهام آنجا
از هیچ وجود اثر نمیدانم
گر صد ازل و ابد به سر آید
از موضع خود گذر نمیدانم
جز بی جهتی نشان نمییابم
جز بی صفتی خبر نمیدانم
مرغی عجبم زبس که پریدم
گم گشتم و بال و پر نمیدانم
این حال چو هیچکس نمیداند
من معذورم اگر نمیدانم
بگرفت دلم ز دانم و دانم
تا کی دانم مگر نمیدانم
چون قاعدهٔ وجود بر هیچ است
یک قاعده معتبر نمیدانم
جنبش ز هزار گونه میبینم
یک جنبش جانور نمیدانم
آن چیست که خلق ازوست جنبنده
کو علم چو این قدر نمیدانم
با خلق مرا چکار چون خود را
گم کردم و پا و سر نمیدانم
با آنکه فرید پست گشت این جا
زین پست بلندتر نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات عمیق و احساسات شاعر درباره عشق و وجود میپردازد. شاعر در این اشعار، عجز و ناتوانی خود را در درک دنیا و عشق بیان میکند و میگوید که در حالاتی است که هیچ چیز را نمیداند. او از حجم عشق و شیدایی خود سخن میگوید و اینکه در میکده مستی چقدر غرق شده است که دیگر نمیتواند راهی برای خروج پیدا کند. همچنین، او به احساس گمگشتگی در وجود خود اشاره میکند و بهطرز عمیقی به پرسشهایی درباره علم، جنبش و وجود میپردازد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در این حالت گیج و گم، نمیتواند به دانستنیهای خود اطمینان کند و در عین حال این عذر را برای خود قابل قبول میداند.
هوش مصنوعی: من از آغاز کارم بیخبرم و نمیدانم به کجا میرسم، اما از حسم میدانم که ادامهاش چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: به اندازهای از شراب عشق یار نوشیدهام که دیگر راهی به بیرون از میکده نمیشناسم.
هوش مصنوعی: در جایی که من قرار دارم، هیچ نشانی از وجود یا اثر چیزی را نمیبینم.
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال اول و آخر هم به پایان برسد، از جایگاه خود آگاه نیستم و نمیتوانم از آن بگذرم.
هوش مصنوعی: جز در بیراهگی چیزی نمیبینم و در مورد بیخصوصیتی چیزی نمیدانم.
هوش مصنوعی: پرندهای هستم که به دلیل پرواز کردن دچار سردرگمی شدهام و دیگر نمیدانم کجا هستم و چگونه باید برگردم.
هوش مصنوعی: حالتی که من دارم را هیچکس نمیداند، بنابراین اگر من هم چیزی نمیدانم، معذور هستم.
هوش مصنوعی: دل من از دانستن پر شده و نمیدانم تا کی میخواهم به دانستن ادامه دهم، اما در حقیقت نمیدانم.
هوش مصنوعی: چون اساس وجود به هیچ وابسته است، برای من هیچ قاعدهای معتبر نیست.
هوش مصنوعی: من حرکات و جنبشهای مختلفی را میبینم، اما نمیتوانم حرکت یک موجود زنده را درک کنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موجودی وجود دارد که همه موجودات از آن سرچشمه میگیرند و به لطف آن، زندگی و حرکت دارند. اما نویسنده به این موضوع اشاره میکند که اطلاعات و دانش او در این زمینه محدود است و از درک کامل این حقیقت ناتوان است.
هوش مصنوعی: من با دیگران چه کنم وقتی خودم را گم کردهام و نمیدانم کجا قرار دارم؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه فرید به مقام پستی رسیده، اما نمیتوانم بگویم که این مکان از آن بالاتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.