دل رفت وز جان خبر ندارم
این بود سخن دگر ندارم
گرچه شدهام چو موی بی او
یک موی ازو خبر ندارم
همچون گویم که در ره او
دارم سر او و سر ندارم
هم بی خبرم ز کار هر دم
هم یک دم کارگر ندارم
راه است بدو ز ذره ذره
من دیدهٔ راهبر ندارم
خورشید همه جهان گرفته است
من سوخته دل نظر ندارم
چندان که روم به نیستی در
از هستی او گذر ندارم
فریاد که زیر پرده مردم
افسوس که پرده در ندارم
گرچه همه چیزها بدیدم
جز نام ز نامور ندارم
زان چیز که اصل چیزها اوست
مویی خبر و اثر ندارم
دردا که شدم به خاک و در دست
جز باد ز خشک و تر ندارم
فیالجمله نصیبهای که بایست
گر دارم ازو وگر ندارم
افسانهٔ عشق او شدم من
وافسانه جزین ز بر ندارم
با این همه ناامیدی عشق
دل از غم عشق بر ندارم
سیمرغ جهانم و چو عطار
یک مرغ به زیر پر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و روز خود در اثر عشق سخن میگوید. او بیان میکند که دلش از او رفته و از جانش بیخبر است. به رغم اینکه به شدت از عشق معذب است، گویی فقط نام و یاد معشوق را در اختیار دارد و از آن فراتر نمیتواند برود. او به بیخبری و بیتوجهی خود از جهان و امور اطرافش اشاره میکند و میگوید که در مسیر عشق، تمام وجودش را فدای معشوق کرده است. شاعر به نوعی از یأس و ناامیدی در عشق صحبت میکند، در حالی که دلش را از غم عشق نمیتواند جدا کند و خود را مانند سیمرغی میبیند که در نهایت تنهاست و از همهچیزش بیخبر است.
هوش مصنوعی: دل من رفته و از حال خودم بیخبرم، فقط همین را میدانم که چیزی دیگر ندارم برای گفتن.
هوش مصنوعی: هرچند که در غیاب او به حالتی بیرمق و بیخبر از او درآمدهام، اما همچنان از وجودش بیخبر ماندهام.
هوش مصنوعی: من در راه او همه چیزم را فدای او کردهام، اما هنوز خودم را پیدا نکردهام.
هوش مصنوعی: هر لحظه از وضعیت زندگی خود بیخبرم و در عین حال هیچگونه کمک و یاری ندارم.
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد که من از آن میگذرم، اما نمیتوانم راهنما یا دلیلی برای هدایت خود بیابم.
هوش مصنوعی: خورشید تمام عالم را فرا گرفته است و من که دل سوختهای دارم، هیچ نگاهی به آن ندارم.
هوش مصنوعی: هر چه به سمت نیستی حرکت کنم، نتوانم از وجود او به سادگی عبور کنم.
هوش مصنوعی: اینجا فریاد میزنم که زیر این پرده، مردم، افسوس که راهی برای نشان دادن احساساتم ندارم.
هوش مصنوعی: هرچند که در زندگی چیزهای زیادی را دیدهام، اما جز نام کسانی که بزرگ و معروف هستند، چیزی ندارم.
هوش مصنوعی: من از اصل و بنیاد هر چیز، که آن اوست، حتی کوچکترین نشانه یا اثری ندارم.
هوش مصنوعی: متاسفانه من به جایی رسیدهام که در خاک دفن شدهام و تنها چیزی که در دستانم دارم، باد است که نه تر و نه خشک است.
هوش مصنوعی: به طور کلی، آنچه که سرنوشت برایم مقدّر کرده است، اگر بخواهم باید داشته باشم و اگر نخواهم، نمیتوانم داشته باشم.
هوش مصنوعی: من خود را به داستان عشق او تبدیل کردهام و جز این داستان هیچ چیزی دیگری از یاد نمیبرم.
هوش مصنوعی: با وجود همه ناامیدیها، هرگز دل از غم عشق نخواهم برداشت.
هوش مصنوعی: من در جهان همچون سیمرغی بزرگ و قوی هستم اما مانند عطار، هیچ مرغهای زیر پر و بال خود ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی او غم پا و سر ندارم
گر جان برود، خبر ندارم
صیاد بر آشیانه ام تاخت
دانست که بال و پر ندارم
دارم دوهزار دشنه چون بید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.