گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر

وز تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر

چون پی برد به تو دل و جانم؟ که جاودان

در جان و در دلی دل و جان از تو بی‌خبر

ای عقل پیر و بخت جوان، گَردِ راه تو

پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌خبر

نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب

نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر

از تو خبر به نام و نشان است خلق را

وآنگه همه به نام و نشان از تو بی‌خبر

جویندگان جوهر دریای کُنهِ تو

در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر

چون بی‌خبر بود مگس از پَرّ جبرئیل

از تو خبر دهند و چنان از تو بی‌خبر

شرح و بیان تو چه کنم؟ زان‌که تا ابد

شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی‌خبر

عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو می‌زند

هستند جمله نعره‌زنان از تو بی‌خبر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۹۴ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم