گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

عشق آبم برد گو آبم ببر

روز آرام و به شب خوابم ببر

چند دارم تشنهٔ لعل تو جان

جان خوشی زان لعل سیرابم ببر

من کیم خاک توام بادی به دست

آتشی در من زن و آبم ببر

نی خطا گفتم که در تاب و تبم

می‌نیارم تاب تو تابم ببر

چند تابد دل ز تاب زلف تو

تاب دل از زلف پرتابم ببر

هستم از عناب تو صفرا زده

این همه صفرا ز عنابم ببر

غرقهٔ دریای عشقت گشته‌ام

دست من گیر و ز غرقابم ببر

چون کمان شد پشت عطار از غمت

زین میان چون تیر پرتابم ببر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۹۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم