هر زمانم عشق ماهی در کشاکش میکشد
آتش سودای او جانم در آتش میکشد
تا دل مسکین من در آتش حسنش فتاد
گاه میسوزد چو عود و گه دمی خوش میکشد
شحنهٔ سودای او شوریدگان عشق را
هر نفس چون خونیان اندر کشاکش میکشد
عشق را با هفت چرخ و شش جهت آرام نیست
لاجرم نه بار هفت و نی غم شش میکشد
جمع باید بود بر راهی چو موران روز و شب
هر که را دل سوی آن زلف مشوش میکشد
خاطر عطار از نور معانی در سخن
آفتاب تیر بر چرخ منقش میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.