گنجور

 
عطار

چو به خنده لب گشایی دو جهان شکر بگیرد

به نظارهٔ جمالت همه تن شکر بگیرد

قدری ز نور رویت به دو عالم ار در افتد

همه عرصه‌های عالم به همان قدر بگیرد

چو در آرزوی رویت نفسی ز دل برآرم

ز دم فسردهٔ من نفس سحر بگیرد

چه غم ره است این خود که دلم دمی درین ره

نه غمی دگر گزیند نه رهی دگر بگیرد

اگر از عتاب غیرت ره عاشقان بگیری

ز سرشک عاشقانت همه رهگذر بگیرد

ز پی تو جان عطار اگر امتحان کنندش

به مدیح تو دو عالم به در و گهر بگیرد