دلم قوت کار میبرنتابد
تنم این همه بار میبرنتابد
دل من ز انبارها غم چنان شد
که این بار آن بار میبرنتابد
چگونه کشد نفس کافر غم تو
چو دانم که دیندار میبرنتابد
پس پردهٔ پندار میسوزم اکنون
که این پرده پندار میبرنتابد
دل چون گلم را منه خار چندین
گلی این همه خار میبرنتابد
چنان شد دل من که بار فراقت
نه اندک نه بسیار میبرنتابد
چنان زار میبینمش دور از تو
که یک نالهٔ زار میبرنتابد
سزد گر نهی مرهمی از وصالش
که زین بیش تیمار میبرنتابد
جهانی است عشقت چنان پر عجایب
که تسبیح و زنار میبرنتابد
نه در کفر میآید و نه در ایمان
که اقرار و انکار میبرنتابد
دلم مست اسرار عشقت چنان شد
که بویی ز اسرار میبرنتابد
مرا دیدهای بخش دیدار خود را
که این دیده دیدار میبرنتابد
چگونه جمال تو را چشم دارم
که این چشم اغیار میبرنتابد
گرفتاری عشق سودای رویت
دلی جز گرفتار میبرنتابد
خلاصی ده از من مرا این چه عار است
که عطار این عار میبرنتابد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.