گنجور

 
عطار

ای دلشده دلربای من کیست

از جای شدم به جای من کیست

بیگانه شدم ز هر دو عالم

واگه نه که آشنای من کیست

ره گم کردم درین بیابان

کو رهبر و رهنمای من کیست

جان می‌کاهم درین ره دور

پیک ره جان‌فزای من کیست

صد بار بریختند خونم

در عهدهٔ خون‌بهای من کیست

هر دم گرهی عظیم افتد

در پرده گره‌گشای من کیست

صد کار فتاده هر کسی را

غمخوارهٔ من برای من کیست

محرومم ازین طلب که دارم

مطلوب حرم‌سرای من کیست

گر من سجلی کنم درین کار

جز زردی رخ گوای من کیست

بر گفت فرید ماجرایی

اشنودهٔ ماجرای من کیست