گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

کری بر ره بخفت از خرده دانی

که تا وقتی درآید کاروانی

درآمد کاروان و رفت چون دود

کجا آن خفتهٔ کر را خبر بود

چو شد بیدار خواب از دیدگان رفت

بدو گفتند ای کر کاروان رفت

چرا خفتی که کرد آخر چنین خواب

که بگذشتند همراهان و اصحاب

ندانم تا چه خوابت دید ایام

که خوش در خواب کردت تا سرانجام

کر آن بشنود گفت آشفته بودم

که هم کر بودم و هم خفته بودم

دریغا چون شدم از خواب بیدار

نمی‌یابم ز یک همراه آثار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode