فغان که سخت به افسوس می رود ایام
نه جام باده به دور و نه دور چرخ به کام
نه غیر بر سر صلح و نه چرخ بر سر مهر
نه بخت تیره مساعد نه یار وحشی رام
ببرد از دلم آن زلف بیقرار قرار
ربود چشم دلارام او ز جان آرام
به عشوه هر سر مویت ز من دلی طلبد
به حیرتم که من این نیم دل دهم به کدام
هزار بار اگر بشکنی به سنگ پرم
من آن نیم که دمی بر پرم از آن لب بام
به پای خویش تو را صید پیش میآید
چه حاجت است که دیگر بگسترانی دام
به زیر تیغ تو اسرار کشته شد صد بار
به روی مرده چه شمشیر میکشی ز نیام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر lamentation به افسوس و ندامت از گذشت ایام میپردازد. او احساس میکند که در زندگی نه بادهای وجود دارد و نه عشق و محبت، و همه چیز به یأس و ناامیدی انجامیده است. زلف معشوق او را دچار بیقراری کرده و چشمان او آرامش را از جانش میرباید. شاعر به حیرت از این که چگونه ممکن است دلش را به کسی بدهد که در عشق اینچنین جفا میکند. او میگوید حتی اگر بارها آزرده شود، همچنان به عشق آن معشوق وابسته است. در نهایت، شاعر به ستم و قدرت معشوق اشاره میکند و از تهدیداتش در برابر عشق و احساساتش میگوید.
هوش مصنوعی: با افسوس باید گفت که ایام خیلی سریع میگذرد، نه میتوانیم از شراب لذت ببریم و نه چرخ روزگار بر وفق مراد ما میچرخد.
هوش مصنوعی: هیچ کس به دنبال صلح نیست و هیچ چیزی به نفع عشق نمیچرخد. بخت تاریک هم کمکی نمیکند و حتی یار سرکش هم آرام نمیشود.
هوش مصنوعی: زلف بیقرار آن معشوق به من آرامش نمیدهد و چشمان دلربایش، جانم را نیز به تپش و اضطراب میاندازد.
هوش مصنوعی: به خاطر جذابیت و زیبایی تو، هر روز دلم بیشتر از قبل به تو میل میکند. در حیرت هستم که آیا میتوانم این دل ناقصم را به کدام یک از درخواستهایمان تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که سنگ به من بزنی، من همچنان پرستویی هستم که فقط دمی بر لبهی بام نشسته.
هوش مصنوعی: اگر خودت به دنبال من بیایی، دیگر نیازی نیست که دام و تلهای برایت بگذارم.
هوش مصنوعی: بسیاری از رازها بارها به خاطر تو نابود شدند. حالا بر روی مرده، چه فایدهای دارد که شمشیری از نیام بیرون میآوری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش بر آمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.