گنجور

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

دل بر سر کوی تست سرمست غمت

تن همچو دل اوفتاده در شست غمت

درمانده آنم که چه بر خواهد داشت

جانی که به پای بردم از دست غمت

سحاب اصفهانی

تا دل نشد از نخست پا بست غمت

جان نیز نخورد تیری از شست غمت

اکنون که گرفتار تو گشتند کنند

جان ناله زدست دل دل از دست غمت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه