من ز تاب آتش عشق تو ناپرواستم
در هوای مهر رویت ذره سان شیداستم
جان شیرین گر ز دستم میرود فرهادوار
همچو کوه بیستون در عشق پا برجاستم
در ره عشاق گشتم بانوااز وصل دوست
ای مخالف کج مبین زیرا براه راستم
من رضا دارم اگر خواهی جفا کن یا وفا
در طریق عشق تو من عاشق بیخواستم
از می وحدت حریفان مست و لایعقل شدند
تا برندی در مقام عشق بزم آراستم
مظهر او گشت جانم مظهر ما شد جهان
او بما ظاهر شد و من در جهان پیداستم
مائی ما ای اسیری بود موج بحر عشق
موج ماشد غرق دریا این زمان دریاستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.