حالیا در بزم وصل دوست جامی میزنم
با می و معشوق لاف نیکنامی میزنم
تا به ملک وصل جانان راه یابد جان ما
بیسر و سامان به راه عشق گامی میزنم
چون به کوی زهد کاری برنیامد زاهدا
حالیا در میکده رندانه جامی میزنم
من که در اقلیم تقوی خواجه بودم کنون
پیش پیر میکده دم از غلامی میزنم
تا نمایم ره به کوی وصل جانان خلق را
در طریق حق صلای خاص و عامی میزنم
چون ز خود فانی مطلق گشتم و باقی به حق
در مقام فقر گلبانگ تمامی میزنم
چون اسیری در طریق عشق بودم پخته
زآتش سوداش اکنون جوش خامی میزنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.