عاشق چشمان مست آن نگار
تا ابد هرگز نباشد بی خمار
هر دلی کو پر ز درد عشق نیست
پیش عشاق جهان ناید بکار
چون نباشد دلربائی مثل او
تخم عشق او بدل دایم بکار
اهل دل جمله خریدار ویند
من که باشم تا که آیم در شمار
نیست همچون زلف عنبر بوی او
در خطا و درختن مشک تتار
چون شدم مست از شراب لعل او
دم بدم ساقی مرا زان لب می آر
ای اسیری چون گرفتارش شدی
دایما خون دل از دیده ببار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و زیبایی محبوبش صحبت میکند. او به چشمان مست و دلربایی آن نگار عشق میورزد و میگوید هیچکس مانند او دل را نمیبرد. عشق، درد و شوقی است که او را به شدت درگیر کرده و حتی بیکردار هم نمیتواند از فکر او بیرون بیاید. او با اشاره به مستی ناشی از عشق، حسرت و اشتیاق خود را برای دیدن محبوبش ابراز میکند و به همگان میگوید که در عشق واقعی، دلای دلباخته همیشه در جستجوی محبوباند. در نهایت بیانگر این است که او به شدت تحت تأثیر زیبایی و وجود محبوبش قرار دارد و این حالت او را به خون دل ریزانده است.
هوش مصنوعی: عاشق چشمان زیبا و مست آن معشوق همیشه در حال عشق و احساس است و هرگز از این حالتی که دارد، بیرون نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش از درد عشق خالی است، در نظر عاشقان دنیا اهمیت ندارد و به کار آنها نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر دلربایی مثل او وجود نداشته باشد، عشق او همیشه در دل خواهد ماند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که دل پاک و خالص دارند، به دنبال او هستند، اما من چه کسی هستم که بخواهم خودم را در زمره آنها قرار دهم؟
هوش مصنوعی: بوی او مانند بوی زلفی که به عطر عنبر مزین است، در اشتباه و خطا نیست و به زیبایی درختی که مشک تتار میدهد، میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی از شراب لبهای زیبا و سرخ او مست شدم، هر لحظه ساقی مرا به سمت آن لبها میکشاند.
هوش مصنوعی: ای اسیر، وقتی که در چنگال مشکلات و حوادث قرار گرفتی، همیشه با دلدرد و غم از چشمانت اشک بریز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.