گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی عروضی

از ابو رضا بن عبد السلام النیسابوری شنیدم در سنهٔ عشر و خمسمائة بنشابور در مسجد جامع که گفت:

بجانب طمغاج همی رفتیم و آن کاروان چندین هزار شتر بود.

روزی گرمگاه همی راندیم بر بالای ریگی زنی دیدیم ایستاده برهنه سر و برهنه تن در غایت نکوئی باقدی چون سرو و روئی چون ماه و موئی دراز

و در ما نظاره همی کرد هر چند با وی سخن گفتیم جواب نداد و چون قصد او کردیم بگریخت و در هزیمت چنان دوید که همانا هیچ اسب او را در نیافتی

و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است این را نسناس خوانند.

اما بباید دانست که او شریف ترین حیوان است بدین سه چیز که گفته شد.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode