ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
بازیچهٔ غمزهاش پیمان شکنیست
سودای لب چنین کسی نتوان پخت
با خویشتن آی این چه بیخویشتنیست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
بازیچهٔ غمزهاش پیمان شکنیست
سودای لب چنین کسی نتوان پخت
با خویشتن آی این چه بیخویشتنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش آمد و گفت: مرغِ دل عاجز نیست
در پرده بدارش که جز او را عزّ نیست
چون هر دو جهان به زیر پر دارد دل
بیرون شدنش ز آشیان هرگز نیست
گر در دهن تو از فراخی سخنیست
آسوده ز گفت و گوی هر طعنه ز نیست
گر هست بچشم ما دهان تو بزرگ
ز آنست که آن دهان نه کوچک دهنیست
از دلبر من حدیث گرمی سخنی ست
ورهست دمی بهر فریب چو منی ست
گر میش چو گرمی نگاه است که نیست
ورهست به قدر چشم بر هم زدنی ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.