ای به اقلیم کبریای تو در
آسمان شحنه آفتاب عسس
چند گویی چه خوردهای به وثاق
تو بدانی اگر نداند کس
چه خورم خون پنج و شش روزان
نپزد مطبخم جز که هوس
به خدایی که مجمل روزی
به تفاصیل او رساند و بس
که زمین و هوای خانهٔ من
نه همی مور بیند و نه مگس
هین که اسباب زندگیم امروز
هیچ معلوم نیست جز که نفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟
به یکی جاف جاف زود غرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم برو نشسته مگس
گرچه نامردم است، مهر و وفاش
[...]
گفتم این و گریختم ز عسس
شاه شطرنج را نگیرد کس
در وفات محمد علوی
خواستم زد به نظم یک دو نفس
باز گفتم که در جهان پس از او
زشت باشد که شعر گوید کس
نه از او زاد کس، نه او از کس
«قل هو الله» دلیل و حجت بس
گرم تازان عرصه تجرید
پاکبازان رسته افلاس
همه هشیار شوق بی خور و خواب
همه مشتاق عشق بی می و کأس
همچو مل رنج کاه و روح افزای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.