صاحبا به هر رهی یک قدری می بفرست
نه از آن می که بود در خور پیمانه وطاس
زان می بیشر و بیشور که بیسیمان را
ساغر او کف دستست وصراحی کریاس
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
صاحبا به هر رهی یک قدری می بفرست
نه از آن می که بود در خور پیمانه وطاس
زان می بیشر و بیشور که بیسیمان را
ساغر او کف دستست وصراحی کریاس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ختم قرآن خدا هست از این رو برناس
زانکه تعبیر کلامش ز ازل کرد نیاس
مصحف حضرت حق را تو معبر باشی
گر دلت جمع کنی از غم و شر وسواس
کرد تعلیم خدا اعلم لدنی جان را
[...]
نیست نحاس کش از مطرقه داند همه کس
سبز دارد بن دندان ضواحک نحاس
رتبه عشق برونست زادراک قیاس
عقل مستأصل چونست قرین افلاس
پایه اش گاه بفر شست و گهی بر سر عرش
پرتو عشق زآفاق عیان و زانفاس
شاه را گر نبود تاج و نگین سلطان نیست
[...]
دل برون میرود از پرده، خدا را نفسی
حرف در پرده بگو زان شه بی ستر و لباس
اسم اعظم رقم حق و یداللّه راقم
روح اعظم قلم و لوح دل ما قرطاس
نفس حق چه بود معنی الهام و سروش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.