روز را رایگان ز دست مده
نیست امکان آنکه باز رسد
دست این روزهای کوتاهست
که بدان دولت دراز رسد
آنچ از آن چاره نیست آنرا باش
به سرت گرچه ترکتاز رسد
سایه بر قحبهٔ جهان مفکن
تا برت آفتاب ناز رسد
باری از راه خویشتن برخیز
چون که کارت به احتراز رسد
نفس با بند آرزو بر پای
دیر درعقل بینیاز رسد
مهر و حقه است ماه و سپهر
که به شاگرد حقهباز رسد
مستعدان به کام خویش رسند
کارها چون به کارساز رسد
عمر بر ناگریز تفرقه کن
تا ازو قسم آز رسد
هر کرا درد ناگزیر گرفت
کی به غم خوردن مجاز رسد
یک غذا شو که مایه چندان نیست
که همه چیز را فراز رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت ادراک چون فراز رسد
مرد بیننده زو به ناز رسد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.