گنجور

 
انوری

مکن ای دل که عشق کار تو نیست

بار خود را ببر که بار تو نیست

مردی از عشق و در غم دگری

گرچه این هم به اختیار تو نیست

دیده راز تو فاش کرد ازآنک

دیده در عشق رازدار تو نیست

نوبهار آمد و جهان بشکفت

زان ترا چه چو نوبهار تو نیست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
غزل شمارهٔ ۴۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم