گنجور

 
انوری

یا بدان رخ نظری بایستی

یا از آن لب شکری بایستی

یا مرا در غم و اندیشهٔ او

چون دل او دگری بایستی

نیست از دل خبرم در غم او

از دل او خبری بایستی

مدتی تخم وفا کاشته شد

بجز امید بری بایستی

آخر این تیره شب عیش مرا

سالها شد سحری بایستی

یارب این یارب بی‌فایده چیست

آخر این را اثری بایستی

رشتهٔ صحبت ما را پس از این

به از این پا و سری بایستی

همه بگذاشتم آخر به دلش

انوری را گذری بایستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode