در دستِ غمِ یارِ دلارام بماندم
هشیارترین مرغم و در دام بماندم
بردم ندبِ عشق ز خوبانِ جهان من
از دستِ دلِ ساده سرانجام بماندم
یک گام به کامِ دلِ خودکامه نهادم
سرگشته همه عمر در آن گام بماندم
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
دل سوخته شد آخر و من خام بماندم
بر بامِ طمع رفتم تا وصل ببینم
بشکست قضا پایم و بر بام بماندم
یاران همه رفتند ز ایامِ حوادث
افسوس که من در گوِ ایام بماندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
نَدَب یعنی شرط و گرو در قمار
گو یعنی زمین پست و مغاک
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.