گنجور

 
امیر معزی

بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست

شادند جهانیان و کس غمگین نیست

گل هست به باغ ملک اگر نسرین نیست

رکن‌الدین هست اگر معزالدین نیست

 
 
 
عطار

آن را که ز سلطان یقین تمکین نیست

گو از بر من برو که او را دین نیست

دریای عجایب است در سینهٔ من

لیکن چه کنم که یک عجایب بین نیست

قدسی مشهدی

با آن که سبک‌تری ز تو در دین نیست

گویی که جز آرام، مرا آیین نیست

غفلت نگذارد که در آیی از جای

سنگینی خواب آدمی، تمکین نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه