چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری
چون کمر بندد بینم ز میانش اثری
زان نگویم خبری تا که نگوید سخنی
زین نبینم اثری تا که نبندد کمری
هست هر بوسه چو شیرین شکری از لب او
هست هر قطره ازین دیده چو رنگین گهری
کس به گوهر نخرد گرچه عزیزست شکر
من به گوهر بخرم گر بفروشد شکری
نشوم بر دگری فتنه که دل نیست مرا
وز پس آنکه دلم برد نجویم دگری
دل یکی بود بر او فتنه شدم بر یک تن
دگری باید تا فتنه شوم بر دگری
کیسه از سیم و دل از سنگ جداکرد مرا
آنکه چون سنگ دلی دارد و چون سیمبری
در حَجَر نیست به پاکی چو تن او سیمی
بر زمین نیست به سختی چو دل او حجری
من و او هر دو دل و دیده همی بازیدیم
رایگان داد و بدادم من و کردم خطری
دل من برد به افسون و ندانستم من
که به افسوس زمن برد دل افسانه گری
دوش بر دست به افسوس دلم وین بترست
که ز افسوس بر امروز ندارم خبری
هم خبر یابم و هم باز ستانم دل ازو
گر کند سیّد احرار به کارم نظری
عمدهٔ ملک خراسان شرف دین هدی
مایهٔ مهر محمد بسزا ناموری
پسر فضل کریمی که به افضال و کرم
از جهاندار بشیرست سوی هر بشری
هست نامش زخرد در همه عالم مثلی
هست رسمش زهنر در همه گیتی سمری
نیست کس را به کمال خرد او خردی
نیست کس را به جمال هنر او هنری
بهتری را چو خصال پسران برشمرند
نبود بهتر ازو هیچ پدر را پسری
مهتری را چو حدیث پدران یاد کنند
نبود مهتر ازو هیچ پسر را پدری
قلمشگرچه ضریرست ونبیند بدو نیک
نیست چشم قلمش را زضریری ضرری
هرکه در ضعف دل و قوت چشمش نگرد
کاملی بیند گرد آمده در مختصری
طرفه ابری است که از لجّهٔ دریا همه روز
بر سمن برگ همی بارد مشکین مطری
من به دریا کف او را به چه تشبیه کنم
که بود دریا در پیش کف او شَمَری
ای دلیری که به هرکار که تو عزم کنی
عزم تو همچو قضا خندد بر هر قدری
بر تو از تیر حوادث نرسد هیچ گزند
تا بود پیش تو از عصمت ایزد سپری
حلم چون کوه تو بگشاید صد چشمهٔ عفو
هرکجا زاتش خشم تو برآید شرری
مالهایی که به صد سال فلک جمعکند
پیش یک روزه سخای تو ندارد خطری
جفت باید که بود رای تو بارایت شاه
تا زجزوی سفرش خیزد کلی حضری
مدد از ایزد و نصرت بود آن دولت را
کاندر آن دولت باشد چو تو تدبیرگری
آن سلف زنده بودکاو چو تو دارد خلفی
وان شجر زنده بود کاو چو تو دارد ثمری
دیده دیدار تو را فضل نهد بر خورشید
وانکه گوید نه چنین است بود خیرهسری
زانکه از دیدن خورشید بصر رنجه شود
نشود رنجه ز دیدار تو هرگز بصری
رمضان شد چو غریبان ز بر ما به سفر
ایْنتْ فرّخ شدن و اینْتْ مبارک سفری
شدنش بود به هنگام که از آمدنش
خشک شد هر دهنی تافته شد هر جگری
توبهٔ ما چو یکی شاخ سرافراشته بود
خُرد بشکست چو شوال بر او زد تبری
بینم اندر دل احرار دگرگون طربی
بینم اندر سر عشاق دگرسان بطری
به شب و روزکنون باده کشد مالامال
آنکه در شام و سحر آب کشیدی قدری
بَدَل آب کنون باده ستان هر شامی
بَدَل طبل کنون چنگ شنو هر سحری
ساقیان چون قَمَرانند و چو زهره است شراب
بستان زهرهٔ زهرا زکف هر قمری
چو به میدان مدیح تو مباهات کنم
طبعم انگیزد بر لفظ ز معنی حشری
چون بپردازد طبعم ز یکی معنی خوب
خاطرم زود فراز آرد از آن خوبتری
بر لب جوی درختی است زمدح تو دلم
که بر او نیست به جز شکر تو برگی و بری
هرکجا نشر کنم مدح تو چون آب روان
باد دریا ز سعادت بر تو چون شَمَری
تاکه در اول هر سال ز تاریخ عرب
جز محرم نبود پیشرو هر صفری
در همه وقت ظفر پیشرو فتح تو باد
سوی عزت ز ز ظفر باد شما راگذری
عید تو فرخ و صوم تو پذیرفته خدای
بر تو بگشاده ز شادی مه شوال، دری
دولت و حشمت و اندازهٔ عمر تو چنانک
در شمارش نرسد وهم ستاره شمری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که درباره عشق، زیبایی، و تجلیل از شخصیتهایی خاص سخن میگوید. شاعر در ابیات مختلف احساسات عاطفی خود را نسبت به معشوق بیان میکند و بر این باور است که تا زمانی که معشوق سخن نگوید یا حرکتی نکند، نمیتواند احساسات خود را به خوبی شناسایی کند. او همچنین به ویژگیهای خاص معشوق، مانند لطافت و بخشندگیاش اشاره میکند و این احساسات را با تمثیلهایی چون بوسه و اشک بیان میکند.
شاعر در ادامه از ارزشهای معنوی و انسانی صحبت میکند و بر این نکته تأکید میکند که هیچ چیز به اندازه زیبایی شخصیت و رفتار معشوق ارزشمند نیست. همچنین او به نقش عشق و دوستی در زندگی اشاره میکند و میگوید که او تنها دل به یک نفر سپرده و نمیخواهد به کسی دیگر فکر کند.
در پایان، شاعر دعای خوبی برای معشوق دارد و آرزو میکند که زندگیاش پر از خوشی، برکت، و پیروزی باشد. متن به طور کلی ترکیبی از احساسات عاشقانه و تقدیر از ویژگیهای برجسته انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی صحبت میکند، از کلماتش اطلاعاتی دریافت میکنم و وقتی به او نگاه میکنم، اثراتی از او را در بدنش مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: من هیچ خبری از او نمیگویم تا زمانی که او چیزی نگفته باشد. من هیچ نشانهای از او نمیبینم تا زمانی که کمری به خود نبندد.
هوش مصنوعی: هر بوسهای از لب او مثل شکر شیرین است و هر قطرهای از چشمانم مانند مرواریدی رنگین میباشد.
هوش مصنوعی: هیچکس از دیده شدن ارزش یک گوهر در خرید و فروش غافل نیست، اما من حاضر نیستم شکر را به خاطر ارزش گوهر بخرم، حتی اگر شخصی شکر را بفروشد.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم برای کسی مشکل و ناراحتی ایجاد کنم، چون دیگر دلی ندارم. بعد از اینکه دل من را از من گرفت، دیگر به دنبال کسی نمیروم.
هوش مصنوعی: دل یک نفر در عشق او مشغول بود، اما حالا باید به سوی یک نفر دیگر بروم تا دوباره دچار آشفتگی و عشق شوم.
هوش مصنوعی: کسی که قلبی سنگی دارد و مانند سیم انعطافپذیر است، مرا از کیسهای که از طلاست جدا کرده است.
هوش مصنوعی: هیچ سنگی به پاکی تن او نیست و هیچ چیزی به سختی دل او نمیباشد.
هوش مصنوعی: من و او هر دو با هم به بازی دل و چشم پرداختهایم؛ او بیهیچ دلمشغولی چیزی به من داد و من هم در عوض کاری خطرناک انجام دادم.
هوش مصنوعی: دل من با جادو و چشمههای فریب به دست کسی افتاد، اما ندانستم که در واقع همین دل من به خاطر حسرت و افسوس از دست رفت.
هوش مصنوعی: شب گذشته با دل افسردهام در دل اندیشه میکردم و ترسیدم از این که به خاطر افسوس و پشیمانی، دیگر از امروز خبری نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: من هم از حال او باخبر میشوم و هم اگر دل بندش را از من بگیرد، او را یاری میکنم، به شرطی که سید آزادگان به کار من توجهی کند.
هوش مصنوعی: اکثریت سرزمین خراسان به خاطر شرافت دین و هدایت الهی، و همچنین محبت و ارادت به پیامبر محمد، به مقام و اعتبار بالا رسیده است.
هوش مصنوعی: پسری که از خانوادهای با صفات نیکو و بخشنده برآمده، همچون پادشاهی مهربان و نویدبخش، به تمامی انسانها محبت و نیکی میکند.
هوش مصنوعی: نام او در تمام دنیا به خرد معروف است و نشان و نشانهاش در همه جا نمونهای از هنر و زیبایی است.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه او در خرد و دانایی کامل نیست و هیچکس به اندازه او در زیبایی هنر خود هنری ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی ویژگیهای پسران را میشمارند، هیچ پسری بهتر از او برای پدرش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بزرگمردی را به خاطر داستانها و ویژگیهای پدرانش یاد کنند، هیچ پسر دیگری نمیتواند به او در مقام پدر برتر باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که قلم او ناتوان و نابیناست و نمیتواند خوبیها را ببیند، اما چشم او بر اثر ناتوانیاش، آسیبهایی به بار میآورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از نظر روحی ضعیف باشد اما از نظر بصری قوی باشد، میتواند دیدگاه شفافتری نسبت به کمالات موجود پیدا کند، حتی اگر آن کمالات به صورت مختصر و محدود نمایان شوند.
هوش مصنوعی: ابر عجیبی است که از عمق دریا هر روز بر روی برگهای درخت سمن باران خوشبو و مشکی میبارد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم کف دریا را به چیزی تشبیه کنم، چون دریا در مقابل کف او مانند قطرهای کوچک است.
هوش مصنوعی: ای دلاور عزیز، هر کاری که اراده کنی، ارادهات مانند سرنوشت بر هر مقدراتی میخندد.
هوش مصنوعی: هیچ آسیبی از سختیهای زندگی به تو نخواهد رسید، تا زمانی که خداوند در کنارت از تو محافظت کند.
هوش مصنوعی: وقتی که صبر و بردباری تو مانند کوه محکم است، صدها چشمهٔ بخشش و عطوفت از آن بیرون میآید. اما هرگاه خشم تو شعلهور شود، مانند آتش، ناگهان شعلهای بهوجود میآید.
هوش مصنوعی: مالهایی که فلک در طول صد سال جمع میکند، در برابر یک روز بخشش و سخاوت تو ارزش و اعتباری ندارند.
هوش مصنوعی: برای موفقیت و پیشرفت در زندگی، داشتن یک شریک یا همراه مناسب ضروری است. این همراه باید هم فکر و هم سطح با شما باشد تا بتوانید در کنار هم به اهداف بزرگتری دست پیدا کنید و از چالشها به خوبی عبور کنید.
هوش مصنوعی: کمک و یاری از خداوند و حمایت به آن دولتی است که در آن، تو تدبیر و مدیریت کنی.
هوش مصنوعی: شخصی که مانند تو فرزندی دارد، از نسل قبلی زنده است، و درختی که میوهای شبیه تو میدهد، هنوز زندگی میکند.
هوش مصنوعی: دیدن روی تو به حدی باارزش است که حتی خورشید هم در برابر آن کمنور به نظر میرسد، و کسی که بخواهد این را انکار کند، فقط نشاندهنده نادانیاش است.
هوش مصنوعی: چون چشم نسبت به نور خورشید عادت میکند و دیگر اذیت نمیشود، چشم من نیز هرگز از دیدن تو خسته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ماه رمضان آغاز شد و مثل غریبان ما را ترک کردهای، امیدوارم این سفر برایت خوشیمن و مبارک باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که او آمد، هر کس که سخن میگفت، از حیرت ساکت شد و هر قلبی از شگفتی پر شد.
هوش مصنوعی: توبهی ما مانند شاخهای بلند و سر بهآسمان بود، اما ناگهان خرد شد و شبیه شوال (ماه شوال) که تبر به آن زده میشود.
هوش مصنوعی: در دل انسانهای آزاد، تغییر و تلاطم شادی را میبینم و در سر عاشقان، حال و هوای متفاوتی از عشق را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: باده را به شب و روز مینوشد آن که در شام و سحر زحمت کشیده و به آب و کار مشغول بوده است.
هوش مصنوعی: اکنون که روزها به شب میرسند، بجای آب به ما نوشیدنی بده. به جای صدای طبل، صدای چنگ را بشنو، هر صبح که در حال بیداری هستی.
هوش مصنوعی: ساقیانی که در اینجا هستند مانند ماهی درخشاناند و شراب بهشتی مانند زیبایی زهره. این شراب دلنشین، از دستان هر یک از این ساقیان جاری میشود.
هوش مصنوعی: وقتی در میدان مدح تو سخن میگویم، احساس شگفتی و شادی میکنم و به زیبایی لفظ و معنای آن بیشتر پی میبرم.
هوش مصنوعی: وقتی ذهنم به یک مفهوم زیبا بپردازد، به سرعت خاطرهای از آن زیباتر در ذهنم به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در کنار جوی آبی درختی وجود دارد که به خاطر تو شاداب و سبز است و هیچ برگی بر آن نمیروید جز برگ شکر و محبت تو.
هوش مصنوعی: هر کجا که ستایش تو را بگویم، مانند آب زلالی است که روان و جاری است. خوشبختی بر تو همچون برکت و نعمت نازل میشود.
هوش مصنوعی: در ابتدای هر سال هجری، تنها ماه محرم بود که سرآمد و نمایان میشد و پیش از هر عدد دیگری در تاریخ به حساب میآمد.
هوش مصنوعی: در هر زمانی، تو به سمت پیروزی و افتخار پیشروی کن، و این موفقیتها برای تو جادهای به سوی عظمت و افتخار فراهم آورد.
هوش مصنوعی: عید خوش و روزههایت قبول شده است. خداوند درهای شادی را به رویت گشوده است.
هوش مصنوعی: فروتنی و شگفتیهای زندگی و زمان عمر تو به قدری زیاد است که حتی تخمین زدن آنها هم از حد تصورات فراتر میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.