گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

عشق تو زعالم اختیار است مرا

وز بادهٔ دیگران خمار است مرا

تا جان دارم بندگی ات خواهم کرد

با ردّ و قبول تو چه کار است مرا

مجد همگر

با عشق تو چون خوش سروکار است مرا

با وصل و فراقت چه شمار است مرا

گرچه ز کنار من کناری جستی

عشق تو به نقد در کنار است مرا

صفایی جندقی

با یاد تو روز و شب شمار است مرا

از غیر تو هر چه هست عار است مرا

از قهر تو در لطف تو آویخته ام

با دوزخ و فردوس چه کار است مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه