اهلی شیرازی
»
دیوان اشعار
»
قصاید مصنوع
»
قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
»
بخش ۱۱ - از ابیات مصنوعه این غزل بیرون میآید
ای حسن تو آفت درونها
وی تنگدل از تو سینه ما
رخت دل و دین ببردی از من
ای گلرخ شوخ سر و بالا
دیدم گل آنجمالی جایی
رفتم ز قرار خویش آنجا
بی حسن توام چنین جگر ریش
جز تیر تو مرهمی مبادا
دست و دل عیش نیست با من
بی آنرخ و خواب نیز شبها
گاهی که شوم ز روی تو شاد
از روی تو جان شود توانا
چون یافت نشان قرب اهلی
گردید نیازمند اشیا
این بیت ازین غزل بیرون میآید و بدو نوع میتوان خواند عربی و فارسی
نفسی و بالی کان قرینی
چنین ترانی تا کی چنانی(کذا)
از توشیح اول ابیات قصیده این قطعه بر میخیزد مع آمین یا رب العالمین
هنر بعهد هنر پروری گرامی شد
که ظل سلطنتش جاودان بود یارب
نگین خاتم اقبال تا دم محشر
بنام حضرت یعقوب خان بود یارب
همیشه سایه این آفتاب عالمگیر
زبهر نظم جهان در جهان بود یارب
امین یارب العالمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.