گنجور

 
اهلی شیرازی

اهلی کسیکه حکمت پنهان حق نیافت

دارد فغان ز غصه و از عیب آه هم

بی عسریسرکی بود این سنة الله است

شد مایه فرح غم درویش و شاه هم

ناگاه کودکی ببر ظلم پیشه یی

پنهان ز مادر و پدر نیکخواه هم

گریند مادر و پدر اندر غم پسر

کو بنده گشت بی سبب و بیگناه هم

غافل که بندگی سبب آن بود که او

در مصر جان عزیز شود پادشاه هم

 
 
 
اهلی شیرازی

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم

می خور که کردگار ببخشد گناه هم

آب حیات اگر نه بپای تو جان دهد

جایی فرود رود که نروید گیاه هم

گل بارخ تو حسن فروشی چه میکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه