گنجور

 
اهلی شیرازی

نه چنان بگرد کویت من ناصبور گردم

که گر آستین فشانی چو غبار دور گردم

من خسته در فراقت بکدام صبر و طاقت

بره فراغ پویم ز پی حضور گردم

مهل آنکه خاک سازد اجلم به نا تمامی

تو بسوز همچو شمعم که تمام نور گردم

من اگر بخلد یابم ز تو جنس آدمی را

ز قصور طبع باشد که خراب حور گردم

به نیاز همچو اهلی سگ میفروش بودن

به از آنکه مست، باری ز می غرور گردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode