چون سایه گذر زان مه رخساره نداریم
و ز سوختگی طاقت نظاره نداریم
چون ما دل صد پاره ز مهر تو که دارد؟
اینست که طالع ز تو یکباره نداریم
عیش دو جهان سهل بود بر دل ما لیک
با حسرت شیرین دهنان چاره نداریم
حال دل گمگشته ما شهره شهرست
ما خود خبری از دل آواره نداریم
هرچند که سرگشته ز هجریم چو اهلی
خوشباش که رشک مه و سیاره نداریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.