گو جام جم مباش، سفال شراب بس
لب تشنه را ز هر دو جهان یکدم آب بس
حرف محبت است مراد از جهان رقم
یک نکته فهم گر کنی از صد کتاب بس
ای آفتاب حسن نگاهی مرا بس است
در کار ذره یک نظر از آفتاب بس
در جان من نشین و بچشم کسان مرو
ای گنج حسن جای تو جان خراب بس
کنجی و ساقیی و شرابی و همدمی
از نسخه زمانه همین انتخاب بس
بودم ز شمع خویش چو پروانه مضطرب
آتش بمن فکند چه گفت اضطراب بس
وصلت کجا و دیده بیدار از کجا
اهلی اگر خیال تو بیند بخواب بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.