فریاد که یار میرود باز
جانم ز فرار میرود باز
هرکس که نباخت سر به کویش
آنجا به چه کار میرود باز
تنها نه رقیب شد به نخجیر
بیسگ به شکار میرود باز
سر پیش سگش نکرد کاری
کار از دل زار میرود باز
گل پیش بتان به خیرهچشمی
میآید و خار میرود باز
جان رفت به باد و خاک تن ماند
آن هم به غبار میرود باز
اهلی ز درش به مرگ دشمن
ماتمزدهوار میرود باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد و رنج ناشی از جدایی و حسرت عشق سخن میگوید. شاعر از معشوق خود میخواهد که او را بیش از این نسوزاند و خطاب به او میگوید که از خندیدن به حال او پرهیز کند. او همچنین احساس تنهایی و بیگانه بودن را ابراز میکند و از معشوق میخواهد که به او توجه کند و بیشتر از این بر دردهایش نیفزاید. شاعر به سوزش دل و ناراحتی خود اشاره دارد و از معشوق میخواهد که اگر نمیتواند به او رحم کند، حداقل در عذابش افزوده نشود.
هوش مصنوعی: فریاد بزن، چرا که محبوب دار و ندارم دارد میرود و جانم نیز در حال رفتن است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق و محبت خود را باخته، دیگر چرا دوباره به آنجا برگردد؟
هوش مصنوعی: تنها در میان رقبای خود، بدون سگ، به شکار میرود و دوباره برمیگردد.
هوش مصنوعی: سگ وفادار و عاشق است و همیشه در کنار صاحبش میماند، حتی وقتی که درد و رنجی احساس میکند. در این حال، او از دل زخمخوردهاش یاد میکند و نمیتواند کاری کند که دلش را آرام کند.
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی و جذابیتش نزد محبوبان میآید، اما خار به خاطر زشتی و آزارش از آنها دور میشود.
هوش مصنوعی: جان از بین رفته و تنها جسم آدمی باقی مانده که آن هم به مرور زمان به خاک و غبار تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: اهلی به خاطر مرگ دشمنش در حالتی غمگین و افسرده از در خارج میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.