گر من از درد تو مردم هرگزت دردی مباد
جان من گر خاک شد بر خاطرت گردی مباد
میرم از درد و نپرسی وه چه بی دردیست این
کس چو من هرگز اسیر چون تو بی دردی مباد
یارب ای سرو سهی عاشق شوی اما دلت
مبتلای عشق چون خود ناز پروردی مباد
هر دل افکاری که شد مست از بهار عشق تو
چون خزان بی اشک سرخ و چهره زردی مباد
عیش پیران گر همه خضرند بی خوبان چه سود
بزم خوبان نیز بی پیر جهانگردی مباد
عمر جاویدان اهلی صحبت صاحبدل است
آفتاب عمر هم بی سایه مردی مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.