به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند
بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند
گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود
که نزد او چو حریفان هرزه گرد نماند
نماند از می وصل تو سرخرویی من
که در خمار غمم غیر روی زرد نماند
برفت گرمی بازار هستی ام برباد
چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند
ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی
که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند
بیاد چشم و لبش مست شد چنان اهلی
که چون فرشته درو ذوق خواب و خورد نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدم هلاک و ز من جز دریغ و درد نماند
بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند
گذشت رقص کنان جان چو کرد از خود یار
بکوی او چه حریفان هرزه گرد نماند
کجا شد از می وصل تو سرخ رویی من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.