گنجور

 
اهلی شیرازی

وه که این شیرین‌غزالان بازی ما می‌دهند

هر کرا کردند مجنون سر به صحرا می‌دهند

حیرتی دارم که این دنیاپرستان از چه رو

با وجود روی خوبان دل به دنیا می‌دهند

شربت کوثر به نقد امروز ساقی می‌دهد

بی‌نصیبان جان برای عیش فردا می‌دهند

گر به نقد جان دلا نوشی دهندت زان دو لب

فرصتی زین به چه باشد میستان تا می‌دهند

عشوه شیرین‌لبان اهلی مخر کاین ساقیان

زهر پنهان است هر جامی که پیدا می‌دهند