گنجور

 
اهلی شیرازی

حسن کس از دلم آن شکل و شمایل نبرد

مرهم درد توام وصل کس از دل نبرد

هیچ دل جان نبرد از غم عشق تو برون

هیچکس کشتی ازین ورطه بساحل نبرد

دل هر کس که قبول تو نشد مقبل نیست

حسن مقبول تو غیر از دل قابل نبرد

عشرت همنفسان ناله من ماتم کرد

هیچ عاقل من دیوانه به محفل نبرد

بار در کعبه دل یافت بخدمت اهلی

هرکه خدمت نکند بار بمنزل نبرد