گرسنه شرح زخمت گوید گنه ندارد
آیینه هر چه بیند در دل نگه ندارد
با چشمه دهانت آب خضر سرابی است
عیب است با تو گفتن حرفی که ته ندارد
چون شمع من که دارد روی سفید جزمه
روی سفید مه هم چشم سیه ندارد
در کوی می پرستان در خون طپند مستان
شیخ این سماع و مستی در خانقه ندارد
تا بی غبار تن جان همچو نسیم نبود
بوی تو در نیاید سوی تو ره ندارد
اهلی، گدای کویت گر گشت پادشاه است
عیش گدای این در صد پادشه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.